دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

ماهیت روانشناسی

رویکرد های روانشناسی

سوالهایی که در دانش روانشناسی مطرح می شود با همه ی جوانب زندگی آدمی سرکار دارد . روانشناسی  از طریق تاثیری که بر قوانین و سیاست گذاری ها دارد بر زندگی ما اثر می گذارد . قوانین مربوط به تبعیض نژادی ، مجازات اعدام ، رفتار جنسی ، همه از نظریه ها و پژوهش های روانشناسی اثر می پذیرد . برای مثال قوانین مربوط به انحرافات جنسی که چهل و پنج سال اخیر دستخوش تغییرات چشمگیری شده اند . روانشناسی  به شما کمک می کند که بفهمید چرا افراد به شیوه های معینی می اندیشند و عمل می کنند و هم در شما بصیرتی  نسبت به نگرشها و واکنشهای خودتان ایجاد می کند .

برای داوری درباره ی اعتبار ادعاها در روانشناسی  به دو دسته اطلاعات نیاز داریم . نخست آنکه باید واقعیتهای اثبات شده در روانشناسی را بشناسیم تا بتوانیم بگویم هر ادعای تازه ایی با آن واقعیتها همخوانی دارد یا نه . اگر این هم خوانی وجود نداشته باشد می توان در اعتبار آن ادعا تردید کرد . دوم آنکه باید از دانش لازم برخوردار بود تا بتوان فهمید که دلایل ارائه شده درباره ی ادعای تازه تا چه اندازه با معیارهای متعارف شواهد علمی سازگارند .

گستره ی روانشناسی : 

تعریف روانشناسی:  مطالعه و بررسی علمی رفتار و فرآیندهای ذهنی است.

(چند مثال)

۱-  آسیب مغزی و بازشناسی چهره ها : نمونه ای از این حالت را در افرادی می بنیم که به علت آسیب به ناحیه معین از نیمکره راست مغز قادر به بازشناسی چهره آزاد نیستند . اما از سایر جهات رفتار تقریبا بهنجاری دارند . مورد مشهوری از این نابهنجاری را که «ادراک پریشی چهره یی » نامیده می شود . الیور ساکس در کتابش با عنوان « فردی که زنش را به جای کلاه گرفته بود» توصیف کرده است .

۲-  نسبت دادن ویژگی ها به افراد : در نظر آورید در فروشگاه شلوغی شاهد صحنه ی زیر بوده اید : مردی که برای یکی از سازمانهای خیریه کار می کند به سمت یکی از مشتری ها می رود و از او درخواست اعانه می کند و مشتری چکی به مبلغ ۴۵۰۰۰۰ تومان به او می دهد . آیا می توان گفت این شخص آدم خیری است یا اینکه به علت حضور مردم و تماشاگران چنین کاری از او سرزده است . طبق آزمایشهای انجام شده اکثر مردم فرد را آدم خیری به شمار می آورند . به این ترتیب هر وقت از ما بخواهند در مورد رفتار خاصی که از فرد بروز داده شده قضاوت کنیم ، معمولا ناخودآگاه این رفتار را به خود شخص نسبت می دهیم و نه به موقعیت . بعضی مواقع دچار خطا می شویم که خطای بنیادین اسناد نام دارد .

۳-  یادزدودگی کودکی : اکثر بزرگسالان می توانند رویدادهایی را از نخستین سالهای زندگی خود به خاطر آورند اما این کار فقط تا حدودی امکان دارد . افراد بزرگسال ۳ سال اول زندگی خود را به یاد نمی آورند ، این پدیده را یادزدودگی دوران کودکی نامیده اند .

۴-  چاقی : تقریبا ۳۵ میلیون آمریکایی دچار چاقی هستند . روانشناسان یکی از عوامل چاقی را سابقه محرومیت از غذا می دانند .

تعریف چاقی : وزن فرد از آنچه که باید با قد و دیگر ویژگی های بدنش متناسب باشد ۳۰ درصد بیشتر است .

۵-  اثر برنامه های پرخشونت رسانه ها و پرخاشگری کودکان : بسیاری بر این باورند که برنامه های خشونت بار تلویزونی موجب تاثیراتی در رفتار کودکان می شود . عده ای نیز معتقدند که تماشای این قبیل برنامه ها ممکن است نوعی اثر پالایشی داشته باشد به این معنا که ابراز پرخاشگری از راه تماشای آن سبب شود پرخاشگری کودکان کاهش یابد و به اصطلاح « از تنشان بیرون بریزند» .  پژوهش های روان شناسی مشخص کرده است که در بیشتر موارد ابراز مستقیم یا نیابتی پرخاشگری ( مانند تماشای فیلم های خشونت بار ) نه تنها باعث کم شدن احساسات پر خاشگرانه نمی شود بلکه عکس این حالت روی می دهد .

خاستگاه های تاریخی روانشناسی :

خاستگاه های تاریخی روان شناسی را می توان تا فلاسفه بزرگ یونان باستان پی گرفت . مشهورترین  آنان سقراط ، افلاطون و ارسطو بودند  که پرسش­های بنیادین در باب زندگی روانی آدمی مطرح کردند . این سوالها با ماهیت ذهن و فرآیند های ذهنی و روانی سروکار دارند که از عناصر اصلی رویکرد شناختی در روانشناسی محسوب می­شوند. در برخی مباحث روانشناسی صحبت از بدن و رفتار آدمی است. بقراط که پدر پزشکی نامیده شده ، علاقه وافری به فیزیولوژی داشت. رشته­ای که با بررسی کارکردهای جاندران و اندامهای آنها سرو کار دارد.  مشاهدات بقراط درباره نحوه­ی کنترل مغز بر اندام های بدن زمینه ساز رویکرد زیست شناختی در روانشناسی است.

تندیسی از بقراط حکیم در کتابخانه دولتی برلین.

فطری نگری (nativism) در برابر تجربه گرایی (empricism)

جوهر مناقشه بین این دو در این کلام خلاصه می شود که آیا توانایی های آدمی فطری است یا از طریق تجربه کسب می شود . در دیدگاه فطری نگری گفته می شود که آدمیان با گنجینه هایی از دانش و توان فهم واقعیت زاده می شوند . دکارت برخی از اندیشه را فطری به شمار می آورد . دیدگاه فطری نگری سر آغاز رویکردهای پردازش اطلاعات درباره ی ذهن آدمی است . دیدگاه تجربه گرایی بر آن است که دانش از طریق تجربه و تعامل های آدمی با جهان کسب می شود . لاک معتقد بود که ذهن آدمی در بدو تولد هم چون لوح نا نوشته ای است که تجربه های جریان رشد او ، دانش و فهم را روی آن ثبت می کنند . این دیدگاه سر آغاز پیدایش روانشناسی تداعی گرا بود . مناقشه بین فطری نگری و تجربه گرایی امروزه تحت عنوان مناقشه طبیعت – تربیت ادامه دارد . اما اکثر روانشناسان رویکردی تلفیقی دارند حاکی از این که فرآیندهای زیست شناختی بر اندیشه ها ، احساسها و رفتار اثر می گذارند اما تجربه نیز بر این پدیده ها اثر می گذارد .

آغاز روانشناسی علمی

آغاز روانشناسی علمی را مقارن با تاسیس نخستین آزمایشگاه روانشناسی توسط ویلهم وونت در دانشگاه لایپزیک در ۱۸۷۹ می دانند . خاستگاه تاسیس آزمایشگاه وونت این باور بود که ذهن و رفتار را می توان با روش های علمی بررسی و تحلیل کرد . پژوهش های خود وونت عمدتا متمرکز بر حواس آدمی و به ویژه حس بینایی بود . در عین حال همراه با همکارانش بررسی هایی نیز در زمینه ی توجه و هیجان و حافظه انجام داد . وونت به درون نگری به عنوان روشی برای بررسی فرآیند های ذهنی اعتماد و تکیه می کرد . درون نگری یعنی مشاهده و ثبت ماهیت ادارکها ، اندیشه ها و احساس های شخص توسط خودش .  وونت به روش درون نگری که از فلسفه اقتباس شده بود . بعد تازه ای بخشید . به این معنا که خویشتن نگری را کافی ندانست بلکه آزمایش را برای تکمیل آن لازم شمرد. اتکا بر درون نگری به ویژه در بررسی رویدادهای ذهنی بسیار سریع ، کارآیی نداشت .

آزمایشگاه ویلهلم وونت

ساخت گرایی (structuralism)  و کارکرد گرایی  (functionalism)

در قرن ۱۹ در شیمی و فیزیک از راه تجزیه ترکیبات پیچیده تر به عناصر آنها تحول عظیمی نصیب این دو علم شد . این موفقیت ها روان شناسان را بر انگیخت تا در جستجوی آن دسته از عناصر ذهنی بر آیند که تجربه های پیچیده ، آمیزه ای از آنها به شمار می آمدند . حامی اصلی این رویکرد تیچنر است . تیچنر این شاخه روانشناسی را ساخت گرایی نامید که مقصودش از آن ، تحلیل ساختارهای ذهنی بود .

ویلیام جیمز این نکته را پیش کشید که به جای تاکید بر تحلیل عناصر هوشیاری بیشتر باید به بررسی ماهیت سیال و شخصی هوشیاری پرداخت . رویکرد جیمز کارکرد گرایی نامیده شد . مراد از کارکرد گرایی بررسی این مطلب است که ذهن چگونه کار می کند که جاندار موفق به انطباق و سازگاری با محیط و عمل در آن می شود . اما هم ساخت گرایان و هم کارکرد گرایان هر دو روانشناسی را دانش تجربه ی هوشیار به شمار می آورند .

رفتار گرایی

در دهه­ی ۱۹۲۰ ساخت گرایی و کارکرد گرایی جای خود را به سه مکتب جدید دادند : رفتار گرایی ، روانشناسی گشتالت و روانکاوی. در امریکای شمالی از میان این سه مکتب جدید ، رفتار گرایی بیشترین تاثیر را بر روانشناسی علمی بر جای گذاشت. جان. بی. واتسون بنیانگذار رفتار گرایی علیه دیدگاهی که قلمرو روانشناسی را محدود به تجربه ی هوشیاری می­دانست قد علم کرد. به اعتقاد واتسون ، برای اینکه روان شناسی به صورت علم در آید داده های آن باید مانند علوم دیگر قابل وارسی همگان باشد. رفتار امری است همگانی، و هوشیاری امری خصوصی، علم باید با واقعیت های همگانی سرو کار داشته باشد . واستون معتقد بود که تقریبا همه رفتارها حاصل شرطی شدن است و محیط از راه تقویت عادتهای خاص ، رفتار را شکل می دهد . در این دیگاه پاسخ شرطی کوچکترین واحد رفتار محسوب می شود که می توانست پایه ی شکل گیری رفتار های پیچیده­تر باشد . الگوی پیچیده رفتار چیزی جز شبکه­ی بهم پیوسته ای از پاسخ های شرطی نیستند. رفتار گرایان معمولا پدیده های روانشناختی را در چارچوب  محرک – پاسخ  تحلیل می کردند و این خود منجر به پیدایش اصطلاح روانشناسی محرک – پاسخ (S-R ) شد .

روانشناسی گشتالت

گشتالت به معنا ( شکل ) یا ( شکل بندی ) که به رویکرد ماکس ورتایمر و هم کارانش کورت کافکا و لفگانگ کهلر اطلاق می شود . روانشناسان گشتالت اساسا به مبحث ادراک توجه داشتند و بر این باور بودند که تجارب ادراکی مبتنی بر طرح هایی هستند که محرک ها و سازمان تجربه آنها را شکل می دهند . آنچه که دیده می شود هم وابسته ی زمینه ای است که شی در آن آشکار می شود و هم تابع سایر وجوه طرح کلی تحریک . به این ترتیب کل چیزی متفاوت از مجموع اجزای آن است ، زیرا کل تابع روابط اجزا است.

روانکاوی

روانکاوی ، هم نظریه ای در باب شخصیت است و هم روشی برای رواندرمانی . این مکتب را سیگموند فروید بنیان نهاد . هسته اصلی نظریه فروید مفهوم ناهشیار است : افکار ، نگرش ها ، تکانه ها ، امیال ها ، انگیزه ها و هیجان هایی که خودمان از وجود آنها آگاهی نداریم . فروید معتقد بود امیال ناپذیرفتنی از قبیل امیال منع شده یا تنبیه شده ی دوران کودکی ، از حیطه آگاهی هشیار رانده شده و جزو ناهشیاری می شوند اما هم چنان بر افکار و هیجان ها و اعمال ما اثر می گذارند . افکار ناهشیار به صور گوناگونی خود را نشان می دهند . از قبیل رویا ، لغزش های لفظی و اطوار بدنی.  فروید در کار درمان از روش تداعی آزاد (Free association) استفاده می کرد . به این معنا که بیمار هدایت می شد هر آنچه که به ذهنش می رسد بگوید . به این وسیله امیال ناهشیار بیمار به حیطه هوشیاری آورده می شود . تحلیل رویاها هم همین هدف را دنبال می کند . در نظریه سنتی فروید ، انگیزه های امیال ناهشیار تقریبا همیشه به نحوی با میل جنسی یا پرخاشگری پیوند دارد .

تحولات نوین

هربرت سیمون و همکارانش نشان دادند با استفاده از کامپیوتر می توان پدیده های روانشناختی را شبیه سازی کرد . عامل پر اهمیت تر که در دهه ی ۱۹۵۰ به تغییراتی در روان شناسی انجامید رشد زبان شناسی نوین بود . زبان شناسان نظریه هایی در باب ساخت های ذهنی لازم برای درک و تولید زبان ارائه کردند . یکی از پیشگامان پژوهش در این زمینه نوم چامسکی بود که کتابش به نام ساختهای نحوی ، نخستین تحلیل روان شناسی مهم در زمینه ی زبان و پیدایش رشته روان شناسی زبان را تدارک دید . در همان زمان پیشرفت های مهمی نیز در عصب – روانشناسی در جریان بود . کشفیاتی گوناگون درباره مغز و دستگاه عصبی حاکی از وجود روابط روشنی بین رویداد های عصبی و فرآیندهای ذهنی بود . در سال ۱۹۸۱ راجر اسپری  به سبب نشان دادن ارتباط بین نواحی معینی از مغز با روندهای رفتاری و تفکری ویژه ، برنده جایزه نوبل شد . رشد الگوی های خبر پردازی ، روان شناسی زبان و روانشناسی اعصاب به پیدایش نوعی رویکرد روانشناسی انجامیده که گرایش شناختی نیرومندی دارد . هر چند که هدف عمده ی روان شناسی شناختی تحلیل علمی فرآیند ها و ساختهای ذهنی است .

در مجموع در طول قرن اخیر روان شناسی دوباره به نقطه ی آغاز خود بازگشته است . اینک بار دیگر درباره جنبه های پنهان ذهن نظریه پردازی می کنند منتها این بار به ابزارهای جدید و نیرومندی مجهزند.

رویکرد های معاصر در روانشناسی :

رویکرد های روانشناسی

رویکرد نوعی شیوه نگرش به موضوع است. در روانشناسی هر موضعی را می توان با رویکرد های گوناگون بررسی کرد.هر یک از رویکرد ها اعمال آدمی را تا حدودی به گونه ای  متفاوتی تبیین می کنند و هر یک از آنها سهمی در تصویر ما از تمامیت وجود هر فرد دارند. باید توجه داشت این رویکرد ها لزوما مستقل و جدا از هم نیستند بلکه ممکن است هر یک بر جنبه های متفاوتی از پدیده پیچیده واحدی تمرکز پیدا کنند.

رویکرد زیست شناختی

اصولا تمام رویدادهای روانی به نحوی با فعالیت مغز و دستگاه عصبی پیوند دارند.در رویکرد زیست شناختی برای شناخت آدمی  و دیگر جانداران،پیوند رفتار آشکار با رویداد های برقی و شیمیائی درونی به بررسی در می آید. این رویکرد در پی شناخت فرایند های زیستی -عصبی زیر بنای رفتار و فرایندهای ذهنی است. بررسی درباره بازشناسی چهره در افراد دچار آسیب مغزی حاکی از آن است که نواحی خاصی از مغز در زمینه بازشناسی چهره ها تخصص پیدا کرده اند.مغز آدمی دارای دو نیمکره چپ و راست است و به نظر می رسد نواحی مسوول بازشناسی چهره عمدتا در نیمکره راست قرار داشته باشند.

رویکرد رفتاری

این رویکرد بیشتر با محرکها و پاسخ ها ی قابل مشاهده سروکار دارد.بعنوان مثال،در مورد چاقی ملاحظه میشود برخی افراد فقط در جوار محرکهای خاصی پرخوری میکنند (پاسخ اختصاصی)و فراگیری اجتناب از این گونه محرکها امروزه بخشی از اکثر برنامه های مهار وزن بدن است.هرگاه موشها را از غذا محروم کنیم و بعد اجازه دهیم تا رسیدن به وزن طبیعی خود غذا بخورند،و آنگاه بگذاریم هر قدر خواستند غذا بخورند خواهیم دید که این موشها بیشتر از موشهائی که تجربه محرومیت از غذا را نداشتند،غذا می خورند. نگاهی به گذشته حاکی از آن است که رویکرد رفتاری ناب،به فرایند های ذهنی فردهیچ اعتنایی نداشته است و حتی رفتارگرایان معاصر هم کاری به فرایند های ذهنی میانجی بین محرک و پاسخ ندارند.اما روانشناسان غالبا مطالبی را که شخص درباره تجربه های هشیار خود می گوید(گزارش کلامی) ثبت می کنند و بر  مبنای این قبیل داده های عینی به استنتاج هایی درباره فعالیت ذهنی شخص دست می زنند.هر چند امروزه کمتر روانشناسی خود را رفتارگرای ناب می داند، با این همه بسیاری از تحولات نوین روانشناسی،از کار رفتارگرایان آغازین سر بر زده است.

رویکرد شناختی

رویکرد امروزی شناختی تا حدودی به مثابه ی نوعی بازگشت به ریشه های شناختی روانشناسی تلقی می شود و تا حدودی نیز واکنشی است در برابر محدودیتهای رفتارگرائی و دیدگاه محرک -پاسخ (دومکتبی که فعالیت های پیچیده ی آدمی از قبیل استدلال و برنامه ریزی و تصمیم گیری و تبادل  پیام را نادیده می گذارند.) . بررسی های امروزی  در زمینه شناخت همانند نسخه سده نوزدهم آن با فرایند های ذهنی مانند ادراک،یادآوری،استدلال،تصمیم گیری و حل مساله سرو کار دارند.اما شناخت گرائی نوین،برخلاف نسخه سده نوزدهم آن ،مبتنی بر درونگری نیست،بلکه در عوض بر دو مفروضه اصلی قرار دارد:

الف) تنها از طریق بررسی فرایند های ذهنی می توان بطور کامل دریافت که جانداران چه می کنند.

ب) برای بررسی فرایند های ذهنی می توان از راه تمرکز بر رفتارهای معین ،راه و روش عینی در پیش گرفت.

لیکن باید آن رفتار ها را بر حسب فرایند های ذهنی زیر بنائی آنها تفسیر کنیم.این تفسیر های روانشناسان شناختی غالبا بر شباهت بین ذهن و کامپیوتر تکیه دارد.در پدیده یادزدودگی کودکی شاید علت بخاطر نیاوردن خاطرات چند سال آغازین زندگی این باشد که در سالهای نخست،تغییر عمده ای در نحوه سازماندهی تجربه ها در حافظه روی میدهد.این گونه تغییرات در حوالی سه سالگی ممکن است بارزتز شود زیرا در این سن توانائیهای زبانی افزایش چشمگیری پیدا می کند و زبان ابزار تازه ای برای سازماندهی خاطرات در اختیار آدمی می گذارد.

رویکرد روانکاوی

با پیشرفت رفتارگرائی در آمریکا،فروید صورتبندی روانکاوی از رفتار آدمی را در اروپا پایه گذاری کرد.از برخی جهات،روانکاوی آمیزه ای بود از شناخت شناسی و فیزیولوژی  قرن نوزدهم.کار خاص فروید این بود که مفاهیم شناختی رایج زمانه خود را در زمینه هوشیاری و ادراک و حافظه با مفاهیم غریزه ها که بنیان زیست شناختی داشتند در هم آمیخت تا از این راه نظریه ای نوین و متهورانه در باب آدمی بنا نهاد.

فرض بنیادی در نظریه فروید این است که بخش عمده رفتار آدمی از فرایند های ناهشیار سرچشمه می گیرند.مقصود فروید از فرایندهای ناهشیار عبارت بود از  باورها،ترسها،و خواستهائی که شخص از وجود آنها آگاه نیست اما بر رفتارش اثر می گذارند. فروید معتقد بود بسیاری از تکانه هائی که در دوره کودکی با منع یا تنبیه والدین یا جامعه روبرو شده اند،برخاسته از غریزه های فطری هستند.این تکانه ها از آنجا که در بدو تولد وجود دارند دارای قدرت اثرگذاری فراگیر هستند که باید آن را حل و فصل کرد،زیرا منع و ممنوعیت نمی تواند آنها را از بین ببرد،بلکه فقط سبب می شود از حیطه آگاهی به حیطه ناهشیار رانده شود و از همانجا به صورت اختلالات هیجانی و نشانه های بیماری روانی ،یا از سوی دیگر به شکل رفتار های جامعه پذیر از قبیل فعالیت هنری  و ادبی جلوه گر شوند.

رویکرد پدیدار شناختی

رویکرد پدیدار شناختی از دیر باز با روانشناسان اجتماعی همراه بوده که توجه خاصی به نحوه درک،فهم،و تفسیر انسان از مسائل اجتماعی دارند.در حیطه روانشناسی شخصیت روانشناسان انسان گرا، از این رویکرد پشتیبانی میکنند.روانشناسان انسان گرا مفروضه های زیر بنائی رویکرد های روانکاوی و رفتاری را درباره طبیعت انسان رد می کنند .در مقابل آنها بر خصوصیات منحصر به فرد انسان تاکید می ورزند که افراد سالم را هم از افراد بیمار و هم از حیوان ها متمایز می سازد.نمونه اینکه طبق نظریه های انسان گرا نیروی انگیزش اصلی  هر فرد گرایش به سوی رشد و خودشکوفائی است.در همه ما این نیاز اساسی وجود دارد که توانائی بالقوه خود را تا بالاترین حد ممکن شکوفا سازیم و به پیشرفتی فراتر از سطح کنونی خود دست یابیم.

روانشناسی پدیدار شناختی یا انسان گرابیشتر با ادبیات و معارف انسانی دمساز است تا با علم.به همین سبب نیز نمی توان به صورت مشروح توضیح داد که دیدگاه پدیدار شناختی  درباره مساله های نمونه وار ما از قبیل بازشناسی چهره ها یا یادزودودگی کودکی چه می گوید،چون اینها از جمله مسائلی نیستند که پدیدار شناسان بخواهند بررسی کنند.

منبع : زمینه روانشناسی هیلگارد/انتشارات رشد/ فصل اول 

۳ ۲ رای ها
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها