سوسیوبیولوژی
سوسیوبیولوژی یا زیستشناسی اجتماعی را بررسی نظاممند بنیان زیستشناختی تمام رفتارهای اجتماعی تعریف میکنند.
آنانکه نفس را قاتل می انگارند و آنان که مقتول، هر دو غافل اند، چرا که روح نه می کشد و نه کشته می شود (پاسخ لرد کریشنا به آرجونا)
ادوارد ویلسون که یکی از نامدارترین مورچهشناسان جهان است که در سال ۱۹۷۵ در دانشگاه هاروارد کتابی تحت عنوان (سوسیوبیولوژی سنتز نوین) را منتشر کرد. او سوسیوبیولوژی یا زیستشناسی اجتماعی را «بررسی نظاممند بنیان زیستشناختی تمام رفتارهای اجتماعی» تعریف میکنند.
اساس علم سوسیوبیولوژی بر این فرض استوار است که رفتارها یا حداقل بخشی از آنان، منشأ ژنتیکی دارند و میتوانند تحت تأثیر انتخاب طبیعی قرار گیرند. دانشمندان این حوزه عقیده دارند که تکامل نه تنها ژنها، بلکه ویژگیهای روانی، اجتماعی و فرهنگی را تحت تأثیر قرار میدهد.
سوسیوبیولوژی به عنوان یک رشته پژوهشی جدید خواستار آن است که به علوم اجتماعی و علوم انسانی همچون شاخهای از زیستشناسی انسان نگریسته شود. سوسیوبیولوژی به دنبال مدارکی می گردد که ثابت کند فعالیتهای اجتماعی، شایستگی تکاملی یک جانور را افزایش می دهد.
مفاهیم انتخاب خویشاوندی و رفتار فداکارانه بیانگر این نکته اند که ژنها عامل بروز رفتار اجتماعی هستند و این ایده ی کلیدی و مهم در علم سوسیوبیولوژی است.
سوسیوبیولوژی زمانی ظاهر شد که اکثر دانشمندان علوم اجتماعی بر این باور بودند که وراثت نه تنها در رفتار اجتماعی انسان اهمیتی ندارد، بلکه صحبت از آن خطرناک است. اشاره به وراثت مستلزم ثابت بودن تقدیر و سرنوشت است. به این ترتیب ما نمی توانیم کاری برای آسیب های اجتماعی انجام دهیم.
موجود زنده در مفهوم داروینیش برای خود زیست نمیکند. کارکرد اصلی او حتی تولید موجودات زنده دیگر نیست بلکه به تولید مثل ژنها میپردازد و به عنوان حمال موقت آنها عمل میکند.
انتخاب طبیعی فرآیندی است که از طریق آن برخی از ژنها معین در نسلهای آینده نسبت به سایر ژنها، نمایندگان بیشتری مییابند. همانگونه که انتخاب طبیعی، لزوم بروز رفتارهایی مطابق با محیط را برای بقا القا میکند، میتواند به تکامل ژنتیکی برای بروز رفتارهای اجتماعی نیز سودمند باشد.
مجموعه هیپوتالاموس-لیمبیک، در یک گونه بسیار اجتماعی نظیر انسان، چنان برنامهریزی شده است که گویی میداند واکنشهای رفتاریش را به گونهای سازماندهی کند که ترکیب موثری از بقای فردی، تولید مثل و فداکاری به عمل آید. لذا هر بار که فرد، با شرایط تنشآلودی روبرو شود، مراکز متعلق به این مجموعه، ذهن آگاه را با تردید و دوسوگرایی روبرو میکند، عشق با نفرت همراه میشود و خشنونت با ترس. آمیزهای که هدفش نه شادکامی و بقای فردی بلکه به حداکثر رساندن انقال ژنهاست.
جامعهشناسی که تعریفش به معنی اخص کلمه بررسی جوامع انسانی در همه سطوح پیچیدگی است، بخاطر رویکرد عمدتاً ساختارگرا و غیر ژنتیکیاش، هنوز بیرون از قلمرو سوسیوبیولوژی مانده است. کوشش جامعهشناسی بر آن است که رفتار انسان را عمدتاً از طریق توصیف های تجربی سطحیترین جلوههای فنوتیپ و به مدد الهام و شهود بیپشتوانه و بدون توجه به توجیههای تکاملی، در مفهوم واقعاً ژنتیکی آنها، تبیین کند.
اصول سوسیوبیولوژی :
۱- موجود زنده چیزی نیست جز وسیله یا ابزاری که باعث انتقال ژنها به نسل بعدی میشود.
۲- ژنها سعی میکنند تا از طریق تولید مثل شمار خود را افزیش دهند .
۳- ژنها از طریق تولید مثل دیگر موجوداتی که ژنهای مشابه را در اختیار دارند، خواستار تولید مثل هستند. اصلی که به آن انتخاب خویشاوند گفته میشود.
۴- در بین دو جنس مذکر و مونث، جنس مونث از ارزش بیشتری برخوردار است زیرا زمان بیشتری را برای تولد صرف میکند و همین موضوع باعث ارزشمندی او و جدال جنس مذکر برای تصاحب او میگردد.
۵- درگیری و کشمکش بین اعضای یک خانواده و بویژه بین پدر و مادرها با فرزندان امری طبیعی و اجتناب ناپذیر است و بصورتی همیشگی وجود داشته و خواهد داشت.
سوسیوبیولوژی با تأکید بر ویژگی خاص ژنها نشان میدهد که فداکاری و ایثار در واقع چیزی جز خود پرستی ژنتیکی و رفتاری نیست و هدف آن هم چیزی جز بقا و استمرار ژنهای مشابه به جهت ادامه حیات نیست. بنابراین اگر پرندهای با فریاد زدن سایر همنوعان خود را از خطر آگاه میکند در واقع سعی میکند تا از ژنهایی که در سایر وابستگان و همنوعان او وجود دارد محافظت نماید.
منبع : سوسیوبیولوژی: تلفیق نوین. نوشته ادوارد ویلسون. ترجمه عبدالحسین وهابزاده. چاپ اول: انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد(۱۳۸۴).