ظرفیت تنهایی از دید وینیکات
توانایی تنها ماندن در حضور دیگران ملاک پختگی روانی است.
ظرفیت تنهایی، به افرادی اشاره می کند که به دلایل مختلف می توانند تنهایی را تحمل کنند، و این موضوع نشان دهنده سلامت روان آنهاست.
ظرفیت تنها بودن (The Capacity To Be Alone) مبتنی بر پارادوکس تنهایی در حضور دیگری و دال بر سلامت و پختگی هیجانی است. تجربه تنها بودن در حضور دیگری ریشه در رابطه اولیه مادر و نوزاد دارد، که وینیکات آن را رابطهمندی ایگو(Ego-relatedness) مینامد.
این مفهوم اشاره به زمانی دارد که مادر در حالت دلمشغولی مادرانه و نوزاد در مرحله وابستگی مطلق است. ظرفیت تنها بودن نباید با حالت کنارهجویی اشتباه گرفته شود. از طرف دیگر، حس تنهایی، نشانگر فقدان تجربه تنها بودن در حضور دیگری مهم (مادر) است.
پرورش ظرفیت تنها بودن در کودک به این بستگی خواهد داشت که فرد در دو سال نخست عمر خود چگونه نگهداری می شود.
پس از یک آمیزش رضایت بخش(satisfactory intercourse) هر یک از طرفین تنها هستند و از اینکه تنهایند، احساس خشنودی و رضایت می کنند، و این دال بر سلامتی است.
رابطه مندی ایگو
در سال ۱۹۵۶، وینیکات اصطلاح «رابطه مندی ایگو» را معرفی کرد. رابطه مندی ایگو به زمانی اشاره دارد که مادر و کودک در هم ادغام میشوند. در طول این مدت ادغام و آمیختگی(Merger)، وقتی کودک، مادر را میبیند، خودش را میبیند، و وقتی مادر نوزادش را میبیند، ناخودآگاه روزها و هفتههای اولیه عمر خودش را به یاد می آورد، و این امر او را قادر می سازد با نیازهای نوزادش همانندسازی کند، به طوری که گویا خودش را می بیند. مادر در وضعیت مشغله ذهنی مادرانه اولیه است.
همین لحظات، روزها و هفته های اولیه، نقطه شروع حیاتی برای رشد هیجانی سالم فرد هستند. وینیکات در زمینه نظریه فرویدی در باب صحنه نخستین(Primal scene)، و نظریه کلاینی در باب ابژه درونی خوب(Good internal object)، به بررسی ماهیت رابطه مندی ایگو می پردازد.
در صحنه نخستین فروید، توانایی تنها بودن به این معنی است که نوزاد قادر باشد واقعیت مقاربت والدین را تحمل کند؛ و در زبان ابژه درونی خوب کلاین، تنها بودن دال بر این است که ابژه درونی خوب، درونی گشته و در دنیای درونی نوزاد مستقر شده است.
وینیکات با جا دادن ایده خود، در مورد ظرفیت تنها بودن، در هر دو نظریه فرویدی و کلاینی، از تأکیدات مختلف هر دو (ادیپ و روابط ابژه ای درونی) استفاده می کند تا مقصود خود را برساند.
افرادی که قابلیت روبرو شدن با تنهایی را دارند، اصراری برای وابستگی و دلبستگی مداوم به این و آن ندارند، چون دارای یک خود حقیقی هستند. به نظر وینیکات مادران متعادل و نه مادران کامل، به فرزندان اجازه می دهند، ضمن دریافت امنیت عاطفی لازم، مستقل بار بیایند.
من تنها هستم
وینیکات در مطالعه عبارت «من تنها هستم»، به سه مرحله مختلف از رشد هیجانی اشاره می کند:
نخست، کلمه «من» وجود دارد، که بر رشد هیجانی دلالت می کند. فرد به مثابه یک واحد استقرار می یابد. یکپارچگی یک امر واقع است. دنیای خارجی انکار می شود و دنیای درونی امکانپذیر شده است.
بعد نوبت به کلمات «من هستم» می رسد، که نشان دهنده مرحله ای در رشد فردی است. با این کلمات، فرد نه تنها شکل، بلکه حیات دارد. در سر آغازهای «من هستم»، فرد خام است؛ بیدفاع، آسیب پذیر و بالقوه پارانوئیدی است. فرد تنها بدین خاطر می تواند به مرحله «من هستم» نائل شود که محیطی وجود دارد که از او محافظت می کند؛ این محیط محافظ در واقع مادر است که به نیازهای ایگوی نوزاد از طریق همانندسازی با نوزاد پاسخ می دهد.
بعد به سراغ کلمات «من تنها هستم» میرسیم. این مرحله شامل درک وجود مستمر مادر از طرف نوزاد است. این ایده، لزوماً نوعی هشیاری با ذهن آگاه نیست. «من تنها هستم» از «من هستم» گسترش می یابد، وابسته به هشیاری نوزاد از وجود مستمر مادری قابل اتکاست. این اتکاپذیری، تنها بودن و لذت از تنهایی را برای دورهای محدود برای نوزاد ممکن می سازد.
مرحله «من» بازنمود ظهور خود از سامانه محیط-فرد است، زمانی که نوزاد کم کم می تواند بین من و غیر من تفکیک قائل شود. مرحله «من هستم» بین سنین ۳ تا ۶ ماهگی رخ می دهد و با دستیابی رشدی به موقعیت افسردگی کلاین و مرحله نگرانی وینیکات ارتباط دارد. «من تنها هستم» حدوداً از سن ۶ ماهگی به بعد آغاز می شود، اما حضور قابل اتکای مادر باید برای پدیدایی این ظرفیت ادامه داشته باشد. این رابطه اهمیت زیادی دارد، زیرا رابطه دوستانه از همین چیز به وجود می آید.
تکانهی اید (Id-impulse) تنها در صورتی اهمیت دارد که در ایگوی زنده در بر گرفته شده باشد. تکانهی اید، یا ایگوی ضعیف را مختل می سازد یا ایگوی قدرتمند را تقویت میکند. روابط اید (Id-relationships) ، وقتی در چارچوب رابطهمندی ایگو روی میدهند، ایگو را تقویت می کنند. اگر این حرف پذیرفته شود، درک اهمیت ظرفیت تنها بودن را به دنبال دارد. فقط در هنگام تنهایی (به معنای بودن در حضور کسی) است که نوزاد می تواند زندگی شخصی خودش را کشف کند.
تنها تحت این شرایط است که نوزاد میتواند تجربهای داشته باشد که واقعی به نظر برسد. فردی که ظرفیت تنها بودن را در خود پرورش داده است، دائما قادر است تکانه شخصی را از نو کشف کند، و تکانه شخصی به هدر نمی رود چون وضعیت تنها بودن چیزی است که همیشه بر این دلالت می کند که شخص دیگری آنجا حضور دارد.
تجربهی اید (Id-experience)، تکانه های روانشناختی (مانند گرسنگی) است، که مادر به خاطر توانایی خود برای همانندسازی با نوزاد، قادر است به آنها پاسخ بدهد. کیفیت پاسخ توسط مادر برای برآورده ساختن نیاز نوزاد، تجربهی اید را دگرگون می سازد. اثر تجمعی تکرار بی شمار ارضای نیازهای نوزاد توسط مادر بدین معناست که او قادر به احساس واقعی بودن و زندگی خلاقانه می شود.
پیش نیاز یک رابطه عاطفی سالم، توانایی تنها ماندن است. در رابطه عاطفی سالم، عشق مقدم بر نیاز است. (اریک فروم)
منبع : The Language of Winnicott