دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

مرز و چارچوب روان درمانی

چرا درمانگر نمی‌تواند با مراجعش دوست شود؟

حفظ چارچوب و مرزهای درمانی برای سلامت ذهنی‌ مراجعان حیاتی است. قاعده‌ی بنیادین روان‌درمانی این است که درمانگر مرزهای مناسبی میان خودش و بیمار برقرار سازد.

چارچوب روان درمانی

چارچوب و مرز(Frame- boundary) یکی از مهمترین بخش‌های رواندرمانی است. اساساً رواندرمانی بدون چارچوب معنا ندارد و درمانگری که چارچوب مشخصی ندارد، ممکن است بیش از آنکه یاری‌رسان باشد، آسیب‌رسان شود.

نیرویی به مراتب قوی‌تر از اراده‌ی آزاد در کار است، این نیروی قوی، ناخودآگاه ماست. پشت ماسک‌هایی که می‌زنیم و در پستوی پنهان ذهن ما امیالی وجود دارد، همه‌ی ما تحت فرمان امیالی پلید، تاریک و بی‌نهایت شرم‌آور هستیم.

قاعده‌ی بنیادین روان‌درمانی این است که درمانگر مرزهای مناسبی میان خودش و بیمار برقرار سازد. در واقع روان‌درمانی بی‌شک بدون این محدودیت‌ها (چارچوب) موثر نخواهد بود و چه بسا آسیب هم برساند.

محدودیت‌های روان درمانی:

  1. زمان جلسات

    جلسات روان درمانی زمان کاملا مشخصی دارند. به طور معمول هر جلسه‌ی رواندرمانی ۵۰ دقیقه است. جلسه سر ساعت شروع می‌شود و سر ساعت تمام می‌شود.

  2. عدم تماس فیزیکی با بیمار

    لمس کردن مراجع در هیچکدام از رویکردهای رواندرمانی به عنوان تکنیک وجود ندارد. لمس بی‌مورد مراجعین ممنوع است و اگر با درمانگری در ارتباط هستید که بی‌مورد اقدام به لمس شما می‌کند، درمانگر خود را تغییر دهید. لمس‌ها در همان چارچوب‌های اجتماعی قرار می‌گیرند، برای مثال دست دادن که پدیده‌ رایجی است. هم‌آغوشی و رابطه‌ی جنسی به هیچ عنوان در رواندرمانی معنا ندارد. ناگفته نماند که برخی موقعیت‌های حساس غیرقابل گریز هستند، برای مثال ممکن است درمانجویی پس از اتمام دوره‌ درمانش و پس از حل کردن مسائلش، بخواهد برای خداحافظی نهایی درمانگرش را در آغوش بگیرد، بسته به موقعیت و قضاوت بالینی درمانگر ممکن است در این باره تصمیم بگیرد.

  3. عدم ارتباط با بیمار خارج از اتاق مشاوره

    رابطه در رواندرمانی چارچوب مشخصی دارد. هیچ درمانگری نمی‌تواند با مراجع خود رابطه‌ای غیر از رابطه‌ی درمانگر-درمانجویی برقرار کند. در رویکردهای تحلیلی، یک درمانگر تا همیشه درمانگر است و یک مراجع تا همیشه مراجع. بنابراین هر ارتباطی غیر از ارتباط درمانی بی‌معناست. نظام‌نامه‌ اخلاقی سازمان نظام روانشناسی کشور، برقراری رابطه پس از ۲ سال از قطع درمان را مجاز شمرده است. همچنین درمانگران وارد هیچ ارتباط موازی با درمانجویانشان نمی‌شوند، داد و ستد، مسافرت یا معرفی یک نفر برای ازدواج به مراجع، روابط غیرقابل قبولی در رواندرمانی هستند و این اتفاق نبایستی در درمان بیافتد.

  4. درمانگر نباید بستگان یا دوستان نزدیک بیمار را درمان کند.

    به طور کلی قانون جلسه با بستگان نزدیک مراجع در رویکردهای تحلیلی سخت‌گیرانه است. برای مثال درمانگرانی که با بزرگسالان کار می‌کنند، بستگان نزدیک مراجع را برای درمان قبول نمی‌کنند. خواهر، برادر، پدر، مادر، همسر یا پارتنر افرادی نیستند که درمانگر آنها را بپذیرد. این سخت‌گیری برای ایجاد فضای امن برای مراجع اصلی است.

  5. ندادن نصیحت‌های عملی به بیمار
  6. حفظ عینیت‌گرایی و موضع خنثی در قبال بیمار و خود داری از فکر کردن بیش‌ از اندازه درباره‌ بیمار

اگر چه همه‌ی نقض‌ها به فاجعه نمی‌انجامد و در بعضی شرایط مقداری انعطاف‌پذیری بی‌ضرر و حتی مفید است، اما نقض هر کدام از موارد بالا می تواند به اشتباهی مهلک بینجامد. معمولاً وقتی مشکل پیش می‌آید که درمانگر فکر می‌کند نسبت به این قواعد کاملا ایمن است، و ممکن نیست در معرض وسوسه قرار بگیرد، یا در موارد معینی از خودش مطمئن است.

رابطه‌ی درمانی رابطه‌ی دوستانه نیست چون بیمار و درمانگر خارج از اتاق مشاوره هیچ ارتباطی ندارند. این به این معنا نیست که درمانگر هیچ احساسی در برابر بیمار ندارد. در واقع خیلی از بیماران واکنش‌های عاطفی شدیدی را در درمانگر بر می‌انگیزند: واکنش‌های عشق، شهوت، حسادت، رقابت و حتی انزجار و نفرت. به احساساتی که بیمار در درمانگر برمی‌انگیزد انتقال متقابل(countertransference) و به احساساتی که بیمار درباره‌ی درمانگر دارد انتقال(transference) می‌گویند.

انتقال و انتقال متقابل

انتقال که اولین بار فروید آن را شناسایی کرد واکنش یک شخص نسبت به شخص دیگر بر اساس آن احساسات و الگوهای ارتباطی‌ است که در اوایل کودکی‌ نسبت به شخص مراقبت‌کننده‌ (معمولاً پدر یا مادرش) شکل گرفته است. واکنش انتقالی فقط منحصر به رابطه‌ی ایجادشده در درمان نیست. در واقع ما به‌طور ناخودآگاه احساسات ناشی از اولین روابط کودکی‌مان را به خیلی از روابط بزرگسالی‌ انتقال می‌دهیم.

در درمان روانکاوی، انتقال چیزی است که باید بررسی، کنکاش و فهمیده شود. به‌علاوه درمانگر احساسات انتقالی متقابل خودش را هم بررسی و کنکاش می‌کند تا تأثیری را که بیمار روی او می‌گذارد بشناسد. بررسی انتقال متقابل باعث افزایش بصیرت درمانگر در مورد بیمار و مانع از این می‌شود که درمانگر ناخواسته کاری کند که موضع خنثی و عینیت‌گرایی‌اش مختل شود. مشکلات وقتی اتفاق می‌افتند که درمانگر به انتقال‌های متقابلش آگاه نباشد.

کنش نمایی چیست؟

درمان زمانی واقعاً شروع می‌شود که درمانگر بفهمد، نوع کنش و واکنش‌هایی که بیمار می‌گوید با دیگران دارد، در اتاق مشاوره، بین درمانگر و بیمار رخ دهد. به این وضعیت کنش نمایی(enactment) می‌گویند .

مثال: سارا در جلسات دائماً درباره روابط بدش با خانواده و دوستان صحبت می‌کرد. او شکایت می‌کرد که آنها با او سرد و بی‌حوصله برخورد می‌کنند و به مشکلاتش توجه نمی‌کنند. در یکی از جلسات او با لحنی آشفته به درمانگر می‌گوید: «من چی کار باید بکنم؟ فقط به من بگو چی کار باید بکنم!». درمانگر علی‌رغم اینکه مطمئن نیست کار درستی باشد، شروع می‌کند به نصیحت کردن سارا، کاری که برای بیماران دیگرش نمی‌کند. سارا اصلاً به نصیحتش عمل نمی‌کند و درمانگر متوجه می‌شود چقدر در برابر او احساس دلسردی و بی‌حوصلگی می‌کند.

مثال: امید که یک مرد جوان خوش‌تیپ و جذاب است برای این به روان‌درمانی آمده که نمی‌تواند روابط عاشقانه برقرار کند. او درباره‌ی نامزدی‌های عجولانه‌ اش به زن‌های مختلف می گوید که در نهایت عیبی در آن‌ها پیدا کرده و علاقه‌اش به انها از بین می رود. درمانگر اشتیاق زیادی به جلسات این بیمار دارد. تا حدی به خاطر اینکه او خیلی خوش‌مشرب و چرب‌زبان است. وقتی درمانگر متوجه می‌شود که درباره مراجع فانتزی‌های رمانتیک دارد، می‌فهمد که وارد کنش‌نمایی اغواگرانه او شده که مشخص است به کجا خواهد رسید.

توانایی تشخیص و بررسی کنش‌نمایی نیازمند این است که درمانگر چارچوب را حفظ کند و مرزها را شفاف نگه دارد. در مورد سارا، درمانگر فهمید که او و سارا داشتند همان مشکلی را نمایش می‌دادند که درباره‌اش صحبت کرده بودند. وقتی درمانگر متوجه این شد توانست یک قدم عقب بگذارد و به جای نصیحت کردن، الگوی دلسرد کننده‌ی نصیحت خواستن و عمل نکردن سارا را کشف کند.

در مورد امید، درمانگر فهمید که او و امید در حال اجرای نمایش الگوی اغواگری امید هستند. او بعد از آن توانست روی دلایل این رفتار و نحوه‌ی اختلالش در برقراری روابط عاشقانه امید با زنان تمرکز کند. 

چارچوب تحلیلی

چارچوب تحلیلی عبارت است از قابی که خود درمان در آن به وقوع می‌پیوندد. این مفهوم به هیچ وجه سفت و نامنعطف نیست، بلکه مجموعه‌ای پویا و انعطاف‌پذیر از شرایطی است که تلاش‌های مداوم تحلیل‌گر برای پاسخ به بیمار را بازتاب می‌دهند، همچنین محیط مطلوبی برای کار تحلیلی ایجاد می‌کنند. رابرت لانگز(۱۹۷۹)، این چارچوب را به عنوان نوعی ظرف انسانی چندوجهی و نهادی زنده تعریف کرد که مرزهای رابطه‌ تحلیلی را تعیین می‌کند، قواعد تعامل را وضع می‌کند، ماهیت واقعیت‌ها و فانتزی‌هایی را که در آن رخ می‌دهند برقرار می‌سازد، مانع مؤثر و وسیله‌ی امنیتی برای طرفین ارائه می‌دهد، کیفیات درمانی حوزه را تعریف می‌کند، و همچنین باعث ایجاد برخی اضطراب‌های منتخب در شرکت‌کنندگان می‌شود.

لانگز علاوه بر این، چارچوب را به دو مجموعه از اجزا تقسیم کرد.

  1. یک مجموعه شامل درک جزئیات قراردادی در مورد محیط تحلیل می‌شود. این جزئیات، موارد ثابت نسبی هستند که شامل اقلامی نظیر فقدان تماس فیزیکی، رازداری، محل جلسات در دفتر تحلیل‌گر، موقعیت بیمار بر روی کاناپه و تحلیل‌گر در صندلی پشت کاناپه، پرداخت مبلغ مقرر، و مدت و فراوانی مورد توافق برای جلسات هستند.
  2. جزء دوم عبارت است از عناصر انسانی که تعامل را تعریف می‌کنند، از جمله پذیرش غیرقضاوت‌گرانه توسط تحلیل‌گر، تلاش برای درک معنای ارتباطات و رفتارها، ناشناس بودن نسبی تحلیل‌گر، موافقت بیمار برای گفتن هر آنچه به ذهن‌اش می‌رسد، خودداری از کامیابی‌های نامناسب، عرضه‌ی کامیابی مناسب مورد نظر، تلاش برای درک و تفسیر تضادهای ناخودآگاه که آشکار می‌گردند، و تمرکز ویژه‌ای بر درک تعامل میان تحلیل‌گر و آنالیزان.

ون اسپرویل (۱۹۸۳) در مورد چارچوب تحلیلی از دیدگاهی نسبتاً متفاوت با لانگز است. او تأکید کرد که استفاده‌ی او از این اصطلاح به نظریه‌ی چارچوب مربوط می‌شود، و برخی دیدگاه‌ها نسبت به تعامل اجتماعی که حاصل از رشته‌های دیگرند را در مورد محیط روانکاوی اعمال می‌کند. به طور خاص، اسپرویل بر قواعدی که انواع معینی از تعامل به واسطه‌ی آن‌ها «چارچوب‌بندی» می‌شوند تأکید داشت، به این معنا که آن تعامل‌های خاص چگونه تعریف و از دیگر انواع تعامل میان مردم متمایز می‌شوند. او چارچوب وضعیت تحلیلی را چنین تعریف کرد: «عناصر اساسی لایتغیر یا اصول سازمان که رویداد اجتماعی خاصی را تعریف می‌کنند و آن را از وقایع دیگر متمایز می‌سازند» .

بیمار با پیروی از تحلیل‌گر، عاقبت در برساخت و گسترش چارچوب با تحلیلگر همکاری می‌کند. او چند و چون کار را یاد می‌گیرد و شروع به خلق رابطه‌ای خصوصی و صمیمی می‌کند که در آن می‌توان گذشته را در تکرار کنونی آن درک کرد. به علاوه چارچوب تحلیلی، فضایی ایمن را ایجاد می‌کند. عواطف قدرتمند را می‌توان بدون ترس از برخورد یا انتقاد تحقیرآمیز از جانب تحلیل‌گر رها ساخت. به بیمار «فضا» داده می‌شود تا پسروی کند و اجازه دهد که خواهش‌ها و احساس‌های ناخودآگاه غیر قابل قبول او ظهور پیدا کنند. دقیقاً به این خاطر که قواعد بازی با تمام تعاملات اجتماعی دیگر متفاوت است، بیمار آزاد است خودش را در پرتوی جدیدی تجربه کند.

نتیجه گیری

رابطه درمانی می‌تواند احساساتی قوی در درمانگر و بیمار برانگیزاند و این برای درمان مؤثر، ضروری است؛ اما فقط زمانی می‌توان از این احساسات در درمان بهره گرفت که مورد کنکاش قرار گیرند و فهمیده شوند نه اینکه به کنش درآیند.

قواعد چارچوب درمان که مانع از نقض حریم می‌شوند برای موفقیت درمان ضروری‌اند؛ و به همین دلیل است که درمانگر نمی‌تواند و نباید با مراجع دوست باشد.

منابع :

۵ ۱ رای
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها