دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

هستی در دنیا

هستی و نیستی

دو مفهوم اساسی وجود گرایی، هستی در دنیا و نیستی می باشد. ترس از مرگ و مضطرب شدن بابت مرگ طبیعی است.

دو مفهوم اساسی وجود گرایی، هستی در دنیا و نیستی می باشد.

هستی

وجودگرایان برای شناختن انسان رویکرد پدیدار شناختی اختیار می کنند. از نظر آنان انسان در دنیایی وجود دارد که از دیدگاه خود فرد می توان آن را شناخت. وحدت اساسی فرد و محیط با واژه دازاین(Dasein)، به معنی وجود داشتن در دنیا بیان می شود که معمولا به صورت هستی-در-دنیا نوشته می شود. خط های پیوند در این اصطلاح بر وحدت شخص و دنیا دلالت دارد.

افراد زیادی به خاطر بیگانگی از خود یا از دنیای خودشان دچار اضطراب و ناامیدی می شوند. آنها یا تصویر روشنی از خودشان ندارنند یا اینکه احساس می کنند از دنیایی که به نظر بیگانه می رسد، منزوی شده اند. انها احساس Dasein، احساس وحدت خود و دنیا، نمی کنند.

نه تنها کسانی که به اختلال روانی دچار هستند، بلکه اغلب افرادی که در جوامع مدرن زندگی می کنند، از احساس انزوا و بیگانگی خود با دنیا رنج می برند. بیگانگی بیماری عصر مدرن است و در سه زمینه آشکار می شود:

  1. جدایی از طبیعت 
  2. فقدان رابط میان فردی معنی دار
  3. بیگانگی با خود اصیل

بنابراین، انسانها سه شکل همزمان هستی-در-دنیا را تجربه می کنند:

  1. Unwelt، یا محیط اطراف ما
  2. Mitwelt، یا روابطمان با دیگران
  3. Eigenwelt، یا رابطه با خودمان

Unwelt دنیای اشیا و اوضاع و احوال است. یعنی همان محیط حیوانات و انسانها(سایق ها و غرایز و…) این دنیای طبیعی و قانون طبیعی است. انسانها نمی توانند از Unwelt بگریزند؛ آنها باید یاد بگیرند در دنیای پیرامونشان زندگی کنند و با تغییرات آن سازگار شوند. نظریه فروید، با تاکید آن بر زیست شناسی و غرایز، عمدتا به Unwelt می پردازد.

اما انسانها فقط در Unwelt زندگی نمی کنند. آنها در دنیایی که دیگران نیز در آن هستند، یعنی، Mitwelt، هم زندگی می کنند. انسانها باید با مردم به عنوان مردم، نه اشیا، رابطه برقرار کنند. به طور مثال فهم عشق به عوامل مرتبط با دنیای روابط متقابل از قبیل تصمیم گیری شخصی و تعهد به دیگری بستگی دارد.

پست های مرتبط

Eigenwelt به رابطه فرد با خودش اشاره دارد. زندگی کردن در Eigenwelt به معنی آگاه بودن از خودمان به عنوان انسان و پی بردن به این موضوع است که وقتی با دنیای افراد رابطه برقرار می کنیم، کیستیم. دنیا بدون این شکل از بودن، بی روح و خشک می شود.

افراد سالم به طور همزمان در Eigenwelt ، Mitwelt ، Unwelt زندگی می کنند. آنها با دنیای طبیعی سازگار می شوند، با دیگران به عنوان انسان رابطه برقرار می کنند، و از معنی تمام این تجربیات آگاهی عمیقی دارند.(مِی، ۱۹۵۸)

نیستی

هستی در دنیا آگاهی از خود به عنوان موجود زنده و پدیدار شونده را ایجاب می کند. این آگاهی به نوبه خود، به وحشت از نیستی می انجامد. مرگ تنها مسیر به نابودی نیست، بلکه بدیهی ترین مسیر است. زندگی زمانی پر شور و معنی دار تر می شود که افراد با احتمال مرگ خود روبرو شوند. رولو می می گوید: تنها واقعیت قطعی زندگی مرگ است، و آگاهی من از آن به وجودم و آنچه در هر ساعت انجام می دهم، کیفیت قطعی می بخشد.

در صورتی که افراد جرات روبرو شدن با نیستی خود را بوسیله تامل کردن درباره مرگ نداشته باشند، با این حال نیستی را به شکل های دیگر تجربه می کنند، مثلا به الکل و مواد مخدر روی می آورند. ترس از مرگ یا نیستی معمولا افراد را تحریک می کند به صورت دفاعی زندگی کنند و در مقایسه با زمانی که با مسئله نیستی خودشان مواجه می شوند، از زندگی برداشت کمتری کنند. گزینه سالم این است که با اجتناب ناپذیر بودن مرگ مواجه شویم و دریابیم که نیستی جز جدا نشدنی هستی است. صورت نهایی نیستی خودکشی است.

قبول بی قید و شرط و کورکورانه ارزش های جامعه که با وجود ما مغایرت دارد به از خود بیگانگی، بی تفاوتی و یاس منتهی می شود.

منبع: فیست و فیست، نظریه های شخصیت، ترجمه یحیی سید محمدی

۵ ۱ رای
رأی دهی به مقاله
* درود بر شما که با حمایت خود و دعوت دیگران به مطالعه این مطلب و دیگر مطالبم، به من انگیزه می دهید. لطفا در کامنت ها و مباحثات شرکت کنید و پرسشگر باشید. جهت مشاوره تلفنی یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ در تلگرام یا ایمو هماهنگ نمایید. همچنین می توانید با شماره ۰۹۱۲۰۷۲۸۷۱۲ تماس بگیرید. *

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها