۱۷خطای شناختی
خطاهای شناختی شامل سوگیری های شناختی (Cognitive Biases) و تحریف های شناختی (Cognitive Distortions) است.
خطاهای شناختی دیدگاه های متعصبانه ای هستند که ما نسبت به خود و دنیای اطرافمان داریم. خطای شناختی یکی از مباحث مهم علوم شناختی است.
خطاهای شناختی(Cognitive errors)، خطاهایی هستند ذهنی که به صورتی نظاممند به گرایش، نگرش و باوری غلط منجر میشوند و در تصمیمگیری، استدلال، ارزیابی، یادآوری، ادراک و شناخت افراد تاثیر میگذارند. خطای شناختی یکی از مباحث مهم علوم شناختی است.
خطاهای شناختی، الگوهای فکر هستند که بر مبنای واقعیت نمی باشند. به عبارت دیگر خطای شناختی، بدین معناست که ذهن تان شما را متقاعد می کند افکار منفی را دربارۀ خود و جهان پیرامون تان باور کنید، در حالی که ممکن است در واقعیت این گونه نباشد. احساسات و رفتار ما به شدت تحت تاثیر افکارمان می باشند، بنابراین وقتی این افکار منفی را به عنوان یک واقعیت می پذیریم، خودمان و اقداماتی که انجام می دهیم در مسیری قرار می گیرند که بر اساس این فرضیات نادرست شکل گرفته است.
خطاهای شناختی دیدگاه های متعصبانه ای هستند که ما نسبت به خود و دنیای اطرافمان داریم. آنها افکار و باورهای غیرمنطقی هستند که ما ناخودآگاه در طول زمان آنها را تقویت می کنیم. این الگوها و سیستم های فکری اغلب ظریف و نامشهود هستند، به همین دلیل است که آنها می توانند بسیار مضر باشند. تحریف های شناختی اشکال مختلفی دارند و همه آنها پتانسیل ایجاد آسیب روانی را دارند.
۱.ذهن خوانی mind reading: فکر می کنید، بدون شواهد کافی می دانید که دیگران به چه چیزی فکر می کنند. مثل : ” جواب سلامم را نداد ، پس حتما از دست من ناراحت است.
۲.پیش گویی furtune telling : پیش بینی می کنید که حوادث آینده ، بد از آب در می آیند یا این که خطرات زیادی شما را تهدید می کند. مثل : ” در امتحان شکست می خورم ” یا ” کاری گیر من نخواهد آمد”.
۳.فاجعه سازی catastrophizing: معتقدید هر چه اتفاق افتاده یا خواهد افتاد به شدت افتضاح، ناخوشایند و غیر قابل تحمل است. مثلا : “افتضاح می شود اگر در دانشگاه قبول نشوم”. چون در امتحان حسابداری رد شدم، هرگز نخواهم توانشت وارد دنیای کسب و کار شوم.
۴.برچسب زدن labling : به خودتان یا دیگران ، صفات کلی و منفی نسبت می دهید. مثل : ” من آدم بدبختی هستم ” یا من آدم بی ارزشی هستم”.
۵.نادیده گرفتن جنبه های مثبت discounting positives: مدعی هستید که کار های مثبت خودتان یا دیگران پیش پا افتاده و ناچیز هستند .مثل: ” این کار از عهده همه بر می آید” یا ” قبول شدن در کنکور که کار مهمی نیست”.
۶.فیلتر منفی negative filter:تقریبا همیشه جنبه های منفی را می بینید و به جنبه های مثبت توجه نمی کنید. مثل: ” هیچ کس مرا دوست ندارد”.
۷.تعمیم افراطی overgeneralizing: بر پایه یک حادثه ، الگو های کلی منفی را استنباط می کنید. مثل: ” این اتفاق همیشه برای من اتفاق می افتد” یا ” در همه کار ها شکست می خورم”.
۸.تفکر دو قطبی dichotomus thinking: به وقایع پیرامون و انسان های اطراف با دید همه یا هیچ نگاه می کنید. مثل : ” همه مرا طرد می کنند” یا همه وقتم تلف شد “.
۹.بایدها should: به جای این که حوادث را بر پایه چیزی که هستند ارزیابی کنید. بیشتر آن ها بر اساس چیزی که باید باشند، تفسیر می کنید. مثل : ” باید کارم را خوب انجام بدهم ” یا ” باید در کنکور قبول شوم”.
۱۰.شخصی سازی personalizing: علت بروز حوادث منفی را به خودتان نسبت می دهید و سهم دیگران را در بروز مشکل نادیده می گیرید. مثل : ” ازدواجم بهم خورد ، چون من مقصر بودم”.
۱۱.سرزنش گری blaming: دیگران را علت مشکلات و احساسات منفی خود می دانید و از طرفی مسئولیت تغییر رفتارتان را نیز فراموش می کنید. مثل : ” دیگران باعث عصبانیت من می شوند ” یا ” والدینم باعث و بانی همه مشکلات من هستند”.
۱۲.مقایسه های ناعادلانه unfair comparisons: حوادث را طبق معیار های ناعادلانه تفسیر می کنید. خودتان را با کسانی مقایسه می کنید که از شما برترند و به این نتیجه می رسید که آدم حقیری هستید. مثل : ” او خیلی موفق تر از من است” یا ” شاگرد اول کلاس در امتحان خیلی بهتر از من عمل کرد”.
۱۳.تاسف گرایی regret orientation(کشکول ای کاش) : به جای این که در حال حاضر به کاری فکر کنید که از دستتان بر می آید، بیشتر به این مسئله می اندیشید که ای کاش در گذشته بهتر عمل می کردید. مثل : ” اگر تلاش کرده بودم ، شغل بهتری پیدا می کردم ” یا ” ای کاش این حرف را نمی زدم”.
۱۴.چی می شد اگر what if : دائم از خودتان سوال می کنید چی می شود اگر چنین اتفاقی بیفتد و با هیچ جوابی راضی نمی شوید . مثل : ” حرف شما درست است ، اما چی می شود اگر مضطرب شوم؟ ” یا ” چی می شود اگر نفسم در سینه حبس شود؟”
۱۵.استدلال هیجانی emotional reasoning: از احساسات خود برای تفسیر واقعیت استفاده می کنید. مثل : ” چون دلم شور میزند ، پس اتفاق ناگواری می افتد”.
۱۶.نادیده انگاری شواهد متناقض ignoring counter evidences: شواهد یا استدلال های ناهمخوان با تفکر خود را ردرد می کنید. مثل : ” هیچ کس مرا دوست ندارد” . هر گونه شواهد متناقض را نادیده می گیرد و در نتیجه فکرتان همیشه تایید می شود.
۱۷.قضاوت گرایی judgment focus: به جای این که خودتان ، دیگران و حوادث پیرامون را بپذیرید و درک کنید، اغلب آن ها را در قالب ارزیابی های سیاه و سفید می نگرید. دائم خودتان و دیگران را طبق یکسری معیار های دلبخواهی ، ارزیابی می کنید و متوجه می شوید که خودتان و دیگران پایین تر از آن حدی هستید که باید باشید. مثل : ” در دوران دانشگاه خوب عمل نکردم ” یا ” اگر تنیس بازی کنم ، از پس آن بر نمی آیم ” یا ” سارا چقدر موفق است ، ولی من اصلا موفق نیستم”.
منابع :
- راه و رسم درمانگری در نظریه cbt. فرشته موتابی و لادن فتی. نشر دانژه
- رابرت لی هی. تکنیک های شناخت درمانی (راهنمای کاربردی برای متخصصان بالینی). ترجمه حسن حمید پور و زهرا اندوز . نشر ارجمند.
کافی وعالی