دانشنامه روانشناسی مردمی
علیرضا نوربخش (مشاور بالینی)

چگونه مشاوران فکر می کنند؟

مهارت های مشاوره

مشاوره فرآیندی است که در آن فردی که به عنوان مشاور آموزش دیده است، با مراجعه‌کننده همکاری می‌کند تا به او کمک کند مسائل، احساسات یا مشکلاتش را بهتر درک کند.

ارزیابی علّی مشکلات بیمار

فعالان حوزه­‌ی سلامت روان چگونه برای نحوه­‌ی کمک به افرادی که نیاز به درمان دارند تصمیم­ می‌­گیرند؟ چه نوع استدلالی برای تصمیم­‌گیری در مورد اینکه آیا یک شخص دارای مشکلی مثل افسردگی، اضطراب و اختلال استرس پس از سانحه یا صدها مشکل دیگر ذکر شده در راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی است، مورد نیاز است؟ 

نشانه­‌های فهرست شده در راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM 5)، این­طور نشان می‌­دهند که فرآیند ارزیابی، صرفاً تطابق دادن نشانه‌­ها است. مثلاً اگر ببینیم فردی ۵ نشانه از ۹ نشانه­‌ی اختلال افسردگی اساسی را دارد، یعنی ملاک ­های این اختلال را برآورده می‌­کند و مبتلا به افسردگی است. اما حقیقت این است که انواع پیچیده‌­تری از استدلال علّی برای درک بهتر مشکلات مراجعان و چاره‌­اندیشی در مورد درمان یا درمان­‌های مؤثر، مورد نیاز است.

اگر به همین سادگی­‌ها بود، رواندرمانگران می‌­توانستند مستقیماً از طریق استدلال قیاسی یا استقرایی به ارزیابی و تشخیص بپردازند. تصور کنید قاعده ای وجود داشت که می‌­گفت: اگر فردی در اکثر ساعات روز خلقی افسرده داشته باشد و علاقه­ و لذتش از زندگی به میزان چشمگیری کاهش یابد، از لحاظ بالینی افسرده محسوب می‌­شود؛ در این صورت یک درمانگر می‌­توانست به راحتی از خلق غمگین و بی‌­علاقگی فرد استنباط کند که او افسرده است. در واقع، طبق DSM هم فرد باید حداقل یکی از این موارد (یعنی خلق افسرده و غمگین / بی­‌علاقگی) را به همراه حداقل ۴ نشانه­‌ی دیگر از جمله کاهش وزن چشمگیر یا بی­‌خوابی، نشان بدهد.

اما متأسفانه اختلالات روانی از جمله افسردگی بسیار پیچیده‌­ترند و ارزیابی روان­‌درمانگرانه برای تمایز قائل شدن میان توضیحات متغیری که از نشانه‌­های بیماران وجود دارد، به جای استقرایی و قیاسی بودن، استنتاجی است.

لیست نشانه‌­های DSM، نشان می‌­دهد که افرادی که در حوزه­‌ی سلامت روان مشغول به کار هستند، می‌­توانند تنها الگوهای موجود از نشانه‌­های بیمار را با این لیست مطابقت دهند. شاید رواندرمانگرانی باشند که به این مطابقت ساده­‌ی الگوها اعتماد کنند اما دلایل بسیاری مبنی بر نیاز به استدلال­‌های عمیق‌­تر وجود دارد:

۱) توضیحات خود بیمار همیشه نمی‌­تواند با ارزش و واقعی در نظر گرفته شود. انسان­ها به دلیل کمبود دانش شخصی یا داشتن هیجانات منفی مثل شرم و خجالت، همیشه در توصیف خلقیات و رفتارهای خود دقیق نیستند. درمانگران نیاز دارند برای فهم علت گفتن آنچه که بیمار می‌­گوید و اینکه چرا برای افشاسازی بیشتر تمایلی نشان نمی‌­دهد،  مداخلات پیچیده­‌تری انجام دهند.

۲) همپوشی بسیاری میان نشانگان اختلالات مختلف وجود دارد و بیماران ممکن است در یک زمان از چندین اختلال رنج ببرند مثل افسردگی و اضطراب. بنابراین درمانگر باید برای فهم درست از اینکه چرا و چگونه مشکلات مختلف با هم رخ داده ­اند، تلاش کند.

۳) لیست کردن نشانه‌­ها درباره­ ی ریشه­‌های علّی آن‌­‌ها چیزی به ما نمی‌­گوید. پیش از مطرح شدن «نظریه­‌ی میکروب» برای امراض در میا‌نه­‌‌ی سده­‌ی ۱۸۰۰، تجویز دارو به میزان زیادی نشانه محور بود؛ مثلاً تب هم به عنوان یک بیماری و هم به عنوان یک نشانه در نظر گرفته می‌­شد اما پس از آن، برای بسیاری از انواع بیماری‌­ها مثل سرطان، مشکلات مربوط به تغذیه و اختلالات خود ایمنی، توضیحات علّی مطرح شد. اما نویسندگان DSM 5 همچنان باید به جای فهم علّی، بر لیستی از نشانه‌­ها متکی باشند؛ در حالیکه یک درمانگر باید برای فهم اینکه چرا مردم غمگین، بی­‌علاقه، بی­ خواب، آشفته، خسته هستند، تلاش نماید و در واقع به دنبال ریشه­‌های علّی بگردد.

۴) ارزیابی بالینی تنها یک تمرین تئوری نیست بلکه هدف آن پیشرفت و بهبود بیمار است. برای برخی از بیماران، ممکن است یک قضاوت سریع نشانه‌محور مبنی بر افسردگی که با درمان کارآمد شناختی-رفتاری همراه شود، سودمند باشد اما برای سایر بیماران، درمان باید ریشه‌­یابی علل روان‌­شناختی و اجتماعی را نیز شامل شود.

بر این اساس، ارزیابی بالینی نیازمند ایجاد یک مدلی علی است. نوعی از این مدل در شکل زیر نشان داده شده است. فلش‌­ها نشان­‌دهنده‌­ی علیت و خط نقطه­‌ چین نشان­ دهنده­‌ی تشخیص­ های مختلف (نه متناقض) است. نشانه­ هایی مانند احساس ناراحتی و افزایش وزن می‌­توانند بوسیله‌­ی وجود اختلالاتی همچون افسردگی یا اضطراب توضیح داده شوند؛ که خود حاصل عواملی همچون داشتن والدی سوء استفاده­‌گر و یا رنج بردن از استرس کاری هستند.

ارزیابی علّی برای مشکلات بیماربنابراین، تشخیص و درمان متعاقب آن نیازمند ایجاد یک مدل پیچیده‌­ی علّی از بیمار است تا جهت درک بهترین توضیح درباره­ ی نشانگان بیمار از آن استفاده کنیم و فرآیند درمان هدایت شود.

جلسات روان‌­درمانی، در کنار تعیین صرف مشکلات بیمار، فواید بسیاری دارند. این جلسات می‌­توانند برای کنترل روند تغییرات که خود شامل ارزیابی ابعادی از ویژگی‌­های کنونی مراجع همچون طول دوره­‌ی بیماری­، شدت و مصرف دارو است، استفاده شوند.

روان­درمانگر باید موارد زیر را ارزیابی کند:

  • ۱- ظرفیت مراجع برای فهم مشکلش،
  • ۲- میزان انگیزه­­‌اش برای مشارکت در درمان مثل قبول مسئولیت در قبال رفتارهایش
  • ۳- توانایی او در برقراری اتحاد درمانی با درمانگر

منبع : www.psychologytoday.com/how-do-psychotherapists-think

مهارت های مشاوره حرفه ای

  • تمرکز بر موضوع اولویت‌دار یکی از مهارت‌های کلیدی در مشاوره است. این مهارت کمک می‌کند تا در گفت‌وگوها، توجه و انرژی مشاور و مراجعه‌کننده به مسائل اصلی و مهم معطوف شود؛ بنابراین مراجع، به حاشیه نمی رود و به اصل مشکل می پردازد.
  • انعکاس احساسات : این مهارت به مشاور کمک می‌کند تا به مراجعه‌کننده نشان دهد که احساسات او درک شده و مورد تأیید است. انعکاس احساسات باعث ایجاد اعتماد، همدلی و ارتباط عمیق‌تر بین مشاور و مراجعه‌کننده می‌شود.
  • مرور مطالب : به مشاور کمک می‌کند تا نقاط کلیدی و اصلی گفت‌وگو را خلاصه کند و اطمینان حاصل کند که هم مشاور و هم مراجعه‌کننده برداشت مشابهی از مسائل دارند.
  • تفسیر : به مشاور اجازه می‌دهد معانی عمیق‌تر یا پنهان را از صحبت‌ها و رفتارهای مراجعه‌کننده استخراج کند و به او ارائه دهد. این مهارت کمک می‌کند تا مراجعه‌کننده از دیدگاه جدیدی به مسائل خود نگاه کند و درک بهتری از احساسات، افکار یا رفتارهای خود پیدا کند.

 

۰ ۰ رای ها
رأی دهی به مقاله

همه ما در مراحل و زمان هایی از زندگی، نیاز به گفت و گو و مشاوره داریم. جهت دریافت وقت مشاوره آنلاین یا حضوری با شماره ۰۹۳۵۵۷۵۸۳۵۸ تماس بگیرید.

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها