راههای افزایش تمایزیافتگی
افزايش تمایزیافتگی نقش مؤثری در سلامت روان افراد دارد.
تمایز یافتگی مـستلزم توانایی کسب یک حس خود مختاری است، در حالی که صمیمیت و روابط عـاطفی خود را از دست ندهیم.
تمایز یافتگی (differentiation) به عنوان یک سازه روانشناختی از مفاهیم اساسی نظریه بوئن(Bowen) است که آن را به تفکیک خویشتن یا تفکیک من نیز ترجمه کرده اند. این مفهوم، بیانگر آن است که افراد، چقدر قادرند بین فرآیند عقلی و احساسی خـود، تفکیـک قائل شوند. بوئن اظهار می دارد کمال مطلوب آن نیست که سرد و بی روح و بی احساس باشیم، بلکه قرار است در پی توازن و تعادل بوده و به یک تعریف و هویت شخصی دست یابیم. هدف اصلی تمایز یافتگی، توازن میان احساسات و شناخت است.
بوئن عقیده داشت که مردم را می توان بـر طبق دامنه ای از آمیختگی(تمایز نایافتگی) بین عملکرد عاطفی و عقلانی شان مشخص کرد. در انتهای ایـن دامنه، کسانی هستند که عواطف و عقلشان در هم آمیخته اسـت و زندگی شان توسـط سیستم عاطفی شان تحت نفوذ قرار گرفته است. در نتیجه این افراد انعطاف کمتر، و وابستگی عاطفی بیشتر به دیگران دارند. در انتهای دیگر، کسانی هستند که بیشترین تمایز یافتگی را دارند. در این افراد، عملکرد عقلانی شان می تواند خودمختاری آنها را حفظ کند و در زمانهای استرس، انعطاف پذیر و مستقل از واکنش عاطفی عمل کنند.
همچنین بوئن معتقد بود که اشخاص میزانی از انرژی شان را در روابط سرمایه گذاری می کنند و بخـشی از آن را بـرای هدایت زندگی بـه طور مـستقل حفظ می نمایند. وقتی افراد در روابطشان، انرژی زیادی صرف می کننـد، این روابط بـه عنوان تمایزنایافتگی بسیار مشخص می شود. این آسیب با تأثیرپذیری عاطفی از دیگران ریشه در نیازمان به دیگران دارد و اساس وضعیت وابستگی متقابل یعنی نیاز داشتن به ارتباط به منظور احساس امنیت در درونمان است. بنابراین اشخاص با سطوح پایینی از تمایزیـافتگی، در یک دنیای احساسی زندگی می کنند و این همان دنیای وابستگی متقابل است. بیشتر زندگی این افراد صرف نگهداری سیستم روابطشان با دیگران است و بیشتر مواقع احساس خستگی می کنند.
تمایزیافتگی را در دو سطح میتوان بررسی کرد:
- به عنوان فرایندی که در درون فرد رخ میدهد
- به عنوان فرایندی که در روابط بین افراد رخ میدهد
راههای افزایش تمایزیافتگی
۱- تفکیک فرایندهای عقلانی و احساسی : منطور این نیست که اظهارات عاطفی متوقف شود، بلکه منظور این است که افراد نباید تحت تأثیر احساساتی قرار بگیرند که به درستی درکشان نمیکنند. منظور ما برقرار نمودن تعادل میان احساسات و شناخت است. یعنی شخص هم تعلق به خانواده داشته باشد و هم تمایزیافتگی و استقلال داشته باشد.
تمایزیافتگی را نباید با گریز عاطفی اشتباه گرفت، چرا که گاهی اوقات ما شاهد فاصله گرفتن فرد از خانواده اصلی هستیم و فرد با این روش میخواهد به هویتی مستقل برسد، در حالی که این اجتناب یا دوری چیزی جز گریز عاطفی نیست. در واقع تمایزیافتگی افراد به میزان فاصله فیزیکی آنها از خانواده اصلی بستگی ندارد؛ ممکن است فردی در کنار خانواده باشد ولی به سطوح بالایی از تمایزیافتگی دست یابد. این افراد بالغ هستند و میتوانند بنا به میل، فکر یا احساسشان تصمیمگیری کنند.
۲- تعریف نیرومند از خود داشتن : فرد برای رسیدن به سطح تمایزیافتگی نیازمند آن است که از وابستگیهای عاطفی حل نشده خانواده اصلیاش رهایی یابد. بدین معنی که شخص بگوید: این عقاید من است… این من هستم… این کاری است که میخواهم انجام دهم و….). افرادی هستند که زندگیشان به وسیله افکار و احساسات اطرافیان اداره میشود، در نتیجه به آسانی در شرایط استرسزا دچار استرس و اضطراب میشوند.
۳- داشتن خود واقعی : افراد تمایز نایافته یک خود کاذب از خود به نمایش میگذارند که ممکن است به اشتباه خود واقعی تصور شود، در حالی که این خود چیزی نیست مگر عقاید و ارزشهای دیگران.
۴- پرهیز از مثلث های درون خانواده : افراد باید سعی کنند به جای مثلث های خانوادگی، سیستم دونفره یا واحد دوتایی را تجربه کنند تا به تبادل متقابل و آسوده احساسات برسند.
۵- تعریف مرز و حریم شخصی سالم : مرزهای شخصی، قواعد و محدودیتهایی است که هر فرد جهت تأمین امنیت و رفاه خود برای دیگران تعریف میکند. این مرزها از ترکیبی از باورها، عقاید، نگرشها، تجربیات گذشته و یادگیری اجتماعی ساخته شدهاند. مرزهای شخصی به افراد کمک میکند تا حریم خود را برای دیگران از هر نظر مشخص کنند. ژاک لکان تمام این مرزها را به صورت یک سلسله مراتب در نظر میگیرد که بازتابی از مجموعه شرایط بیولوژیکی و موقعیت اجتماعی فرد میباشد.
انواع مرزبندی :
- مرزبندی فیزیکی : شامل فضای شخصی و ملاحظات لمسی-بدنی می باشد.
- مرزبندی روانشناختی : شامل افکار و باورها و ارزش ها می باشد.
- مرزبندی عاطفی-احساسی : شامل عواطف و احساسات می باشد.
نتیجه گیری
ما می توانیم یاد بگیریم که به طور افراطی از دیگران حمایت نکنیم؛ از تلاش زیادی برای خوشحال کردن دیگران بپرهیزیم. اگر ما همه انرژیمان را صرف دیگران و حصول امنیت دیگران بکنیم، برای اهداف شخصی خودمان انرژی نخواهیم داشت. فقط خودتان هستید که باید واقعیت زندگی را برای خودتان آشکار کنید. وقتی در ارتباطتان با دیگران مطیع و سلطه پذیر نباشید، آن زمان به خود و نظریاتتان اعتماد و اطمینان پیدا میکنید.
در آخر فرد میتواند به خانواده اصلی بازگردد و دیدارهای مکرر با والدین خود داشته باشد. برقراری مجدد تماس با خانوادههای اصلی گام مهمی برای کاهش اضطراب باقیمانده است.
منابع:
- پروچاسکا و نورکراس، نظریه هـای روان درمـانی، ترجمه یحیی سید محمدی، انتشارات رشد
- شارف، ریچارد، نظریه هـای روان درمـانی و مـشاوره، ترجمه مهرداد فیروزبخت، انتشارات رسا.
- گلدنبرگ، ایرنه، خانواده درمانی، ترجمه حمیدرضا حسین شاهی برواتی و سیامک نقـشبندی و الهام ارجمند، انتشارات روان