استبداد دینی چیست؟
سلاح استبداد دینی، نیرنگ و فریب است.
استبداد دینی، استبداد سیاسی و فساد مالی، ۳ ضلع یک مثلث هستند که استبداد دینی قاعده این مثلث است و اگر بیاید آن ۲ ضلع دیگر هم میآیند.
استبداد(tyranny-autocracy-dictatorship) واژهای عربی و مصدر باب استفعال است و در لغت به معنی خودکامگی و خودرایی است. به شخصی مستبد می گویند که در کاری که شایستهی مشورت است بر رای خود اکتفا می کند. در این مقاله با استبداد دینی آشنا می شویم.
کلمهی استبداد اگر بهطور مطلق ذکر شود، منظور از آن استبداد حاکمان است، چرا که حاکم مستبد با در اختیار داشتن قدرت و ثروت، می تواند انسانها را به بدبختترین جانداران تبدیل کند. نوع حکومتی را که در آن پادشاه و فرمانروا مقید به قانون نباشد و به میل و ارادهی خویش عمل نماید، حکومت استبدادی گفته میشود.
تعریف استبداد مانند دیگر مفاهیم سیاسی و اجتماعی آسان نیست، و اگر بخواهیم تعریف کوتاه و رسایی از استبداد به دست دهیم، میتوان گفت: تمرکز همهی قدرت و همهی تصمیمگیریها در دست یک نفر. مراد از استبداد، تصرف کردن یک نفر یا جمعی است در حقوق یک ملت بدون ترس از بازخواست.
استبداد دینی
در تاریخ معاصر، عبدالرحمن کواکبی نخستین کسی است که اصطلاح استبداد دینی را در کتاب طبایع الاستبداد در سال ۱۳۱۸ قمری بهکار گرفت، اصطلاحی که حدود ده سال بعد از آن میرزای نائینی در کتاب تنبیه الامه بهکار میبرد.
علامه نائینی در میان فقیهان معاصر شیعه، اولین فردی است که از واژهی استبداد دینی سخن به میان آورده و چارهاندیشی کرده است. وی رهایی از این پدیده را به واسطهی رسوخش در قلوب، دشوار میداند و دشواری رهایی از استبداد سیاسی را ناشی از توام بودن آن با استبداد دینی میداند.
به نظر نائینی، استبداد دینی، دو اصل آزادی و برابری را که عین اسلام و عین سعادت امت هستند، پایمال می کند.
استبداد دینی برای استبداد سیاسی پشتیبان نیرومندی است، تا استبداد دینی ریشهکن نشود، استبداد حاکم قابل علاج نیست، تا کاخ این استبداد ویران نشود رهایی از دام استبداد سیاسی ممکن نیست. از دیدگاه نائینی مشکل دنیای اسلام سلطنت استبداد است، منتها این استبداد مشروعیت خود را از دین میگیرد چرا که برخی علما ناآگاهانه از استبداد، دفاع دینی میکنند.
اساسا دین ضد استبداد است و اجتماع دین به معنای راستین و خالص آن با استبداد محال است، بنابراین منظور از استبداد دینی این است که در تاریخ همواره چهرهها و جریانهایی وجود داشتهاند که از دین، از مکتب و تعالیم الهی به نفع یک نظام مستبد سود جستهاند و میخواهند با پوشش دیانت به سیاستی که با معاویهها و عمروعاصها و ابوموسی اشعریها نمایندگان آن هستند، مشروعیت و مقبولیت تودهای ببخشند.
استبداد دینی، استبداد سیاسی و فساد مالی، ۳ ضلع یک مثلث هستند که استبداد دینی قاعده این مثلث است و اگر بیاید آن ۲ ضلع دیگر هم میآیند.
استبداد دینی زمانی بهعنوان یک واقعیت اجتماعی مطرح میشود که دینفروشان و دنیاطلبان و زورمداران با سوء استفاده از مذهب و وارونه جلوه دادن مفاهیم مکتبی و با دست زدن به تفسیرها و توصیههای غلط در برابر دین راستین دکان باز کنند و دست در دست استبداد سیاسی، ناجوانمردانه از مذهب علیه مذهب سود می جویند.
تفاوت استبداد دینی و غیر دینی
در استبداد غیر دینی، پای دین در میان نیست و از ابزارهایی همچون کودتای نظامی، اسلحه و فشنگ استفاده میشود و ما با سخت افزارها مواجهیم، اما در استبداد دینی علاوه بر اینکه این روشها هست، نکته دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه همه جنایتها میتواند به همراه توجیهی از دین اتفاق بیفتد. توجیهی که قبح آن جنایت را از بین میبرد و باعث میشود جنایت راحتتر اتفاق بیفتد.
ارتباط استبداد دینی با استبداد سیاسی
از دیدگاه نائینی سلاح استبداد دینی، خدعه(نیرنگ) و تدلیس(فریب) است و حاملان استبداد دینی با استفاده از قدرت تزویر و فریب، عقل و هوش را از مردم میربایند و واقعیتها را در چشم آنان وارونه جلوه میدهند. نقشی که استبداد دینی در جامعه ایفا میکند به همان اندازه که برای قدرت حاکمان توانبخش و نیروزاست به همان اندازه برای مستضعفین خطرناک و مرگآور است، به این دلیل که خود را در نقاب دلسوزی و ترحم و اشاعهی مذهب، پنهان کرده است.
عبدالرحمن کواکبی دربارهی ارتباط استبداد سیاسى و استبداد دینى، به دیدگاه سیاسیون غربى استناد مىکند و مىنویسد: «سیاسیون غربى بر این باورند که استبداد سیاسى از استبداد دینى تولید مىشود و یا اینکه اگر استبداد دینی مولد استبداد سیاسی نباشد دست کم با هم برادر بوده و به یکدیگر نیازمند میباشند و هر کدام دیگری را در خوار گردانیدن مردم یاری میرسانند؛ زیرا اولی بر دلها و دومی بر پیکرها حکومت میکند.»
در جامعه اقتدارگرا، تعلیمات دینى آدمیان را به ترس هولناک و عظیمى فرا مىخواند و مستبد نیز مردم را از برترى شخصى و تکبر خود مىترساند. هیچ مستبدى نیست که براى خود صفتى قدسى انتخاب نکرده باشد و یا لااقل براى خود اصحابى از اهل دین نگه نداشته باشد، تا او را در ظلم بر مردم به نام خداوند یارى کنند. پس میان دو استبداد دینى و سیاسى، مقارنه است که هر زمان که یکى از این دو در ملتى وجود داشت، دیگرى را نیز با خود مىآورد.
منابع :
- فرهنگ فارسی عمید، تهران، امیر کبیر، جلد اول.
- کواکبی، عبدالرحمن؛ طبایع الاستبداد یا سرشتهای استبداد، ترجمهی عبدالحسین میرزای قاجار، نقد و تصحیح محمدجواد صاحبی، دفتر تبلیغات اسلامی.
- ابوالحمد، عبدالحمید؛ مبانی علم سیاست، نشر توس.
- حسینی روحانی، امیرحسن؛ و هاشمی، سیدمحسن؛ مجموعه مقالات سیری در آراء و اندیشههای میرزای نائینی، اصفهان، کانون پژوهش.
- بهشتی، احمد؛ مقالهی قانون اساسی و مجلس شورای ملی از دیدگاه میرزای نائینی، مجموعه مقالات سیری در آراء و اندیشههای میرزای نائینی، اصفهان، کانون پژوهش.
- http://pajoohe.ir