روانکاوی داماد و مادر زن
دلایل رفتار خصمانه و عاشقانه بین داماد و مادر زن از دید زیگموند فروید
شالودهی رابطه مادر زن و داماد به علت تضاد و دوگانگی عواطف در بین انسانهاست که در اینجا، این تضاد و دوگانگی همان تضاد معروف بین عاطفه مهر و کین است.
تقریبا مسلم است که از لحاظ روانشناسی بین داماد و مادر زن، چیزی وجود دارد که بین آنها، خصومت را دامن می زند و زندگی آن دو را مشکل می سازد. در میان ملت های متمدن، روابط بین داماد و مادر زن بطور کلی موضوعی است که بیش از مطالب دیگر، وسیله شوخی و لطیفه قرار می گیرد، علت این است که در روابط آن دو، عواملی وجود دارد که ضدیت شدیدی را باعث می شود. رابطه آنها، مبتنی بر «دوگانگی احساسات» است؛ احساساتی که در عین حال مرکب از عنصر محبت و خصومت است.
شالوده رابطه مادر زن و داماد به علت تضاد و دوگانگی عواطف در بین انسانهاست که در اینجا، در واقع این تضاد و دوگانگی همان تضاد و دوگانگی معروف بین عاطفه مهر و کین و یا عشق و نفرت است. این رابطه و این احساس به صورت ناخودآگاه در رابطه مادرزن و داماد شکل گرفته است و به همین علت در سطح آگاهی، شاید خود آنها هم نمیدانند که چرا رابطهای توام با مهر و کین دارند.
احساسات دوگانه مادر زن نسبت به داماد
نیازهای روانی ـ جنسی زن در جریان ازدواج و زندگی خانوادگی، اگر ارضاء هم شود باز هم در معرض خطر عدم ارضاء ناشی از وقفه روابط زناشویی و خلاء عاطفی که ممکن است از آن نتیجه گردد، خواهد بود. مادری که به پیری می گراید، از طریق اینکه خود را در وجود فرزنداش می بیند و به وسیله سهم فعالانه ای که در زندگی عاطفی آنها دارد، خویشتن را در برابر این خطر حفظ می کند. از اینجاست که گفته اند والدین در وجود فرزندان خود، جوانی را از سر می گیرند. این یکی از بزرگترین فوایدی است که از فرزندان به والدین می رسد. این تشبیه عاطفی به دختر، در بعضی از زنان تا آنجا گسترش می یابد که مادر زن در عشقی که دخترش به شوهر خود دارد، شریک می شود و این امر در موارد بسیار حاد، به علت مقاومت روانی شدیدی که مادر در برابر این نوع احساسات از خود بروز می دهد، کار را به اختلال روانی می کشاند.
مادرزن به طور ناخودآگاه حس عشق را نسبت به داماد، به این علت زنده میکند که خود را در قالب دخترش می بیند. در واقع همزادپنداری که مادر با دختر خود میکند، ناخودآگاه را به این تصور می اندازد که «من خودم ازدواج کردهام» و در واقع، این دستاویزی بر این مطلب میشود که انگار من دوباره در حال سیر کردن دوران جوانی هستم. بنابراین وجود احساسات عاشقانه در مادرزن نسبت به داماد به فراوانی به چشم می خورد.
مادرزن همچنین نسبت به داماد، نفرت و میل به اذیت و آزار از خود بروز می دهد تا به این وسیله بهتر بتواند احساس محبت گناه آلود را نسبت به وی، در وجود خویش از میان ببرد.
از نظر روانکاوی، مادرزن از چند لحاظ و از چند بعد نسبت به داماد، کین و نفرت ورزیده و نسبت به او احساس خصومت و دشمنی میکند. میدانیم که تمامی زنان پس از اینکه صاحب فرزند میشوند، قسمتی از تمایلات خودشان را به سمت کودک منتقل میکنند و سعی میکنند بخشی از امیال خودشان را به وسیله کودک ارضا نمایند. اما زمانیکه دختر به خانهی شوهر میرود، اساس حس تملک در مادر متزلزل میشود؛ در نتیجه اولین دلیل برای دوست نداشتن و ابراز نفرت به داماد، خدشهدار شدن حس تملک در مادرزن میباشد. بدین مفهوم که مادرزن احساس میکند کودکی را که در تمام دوران زندگی برروی آن احساس تملک داشته، و او را کنترل میکرده، حالا کنترل او به دست فرد دیگری افتاده است و حالا تملک بر روی دختر کمتر شده است. در نتیجه مادرانی که حس تملک و کنترل بیشتری بر روی فرزند خود دارند، در رابطه با داماد در ناخودآگاه احساس نفرت بیشتری به وی دارند. در ابتدا مادرزن تلاش میکند تا این حس تملک را با ابراز قدرت بر روی داماد و سعی بر کنترل کردن او به عنوان یک فرد جدید، دوباره احیا نماید و اینجاست که در فرهنگ عامه، مفهوم دخالتهای مادرزن در زندگی معنا پیدا میکند. در نتیجه، این دخالتهای مادرزن برای تصرف تملک و به کنترل در آوردن دوباره دختر و فرد جدید در خانواده است. اما در واقع نه تنها نمیتواند و موفق نخواهد شد تا داماد را کنترل نماید، بلکه کنترل دختر نیز رفته رفته بیشتر و بیشتر از دستش خارج خواهد شد. به همین دلیل در ناخودآگاه مادر، احساس تنفر نسبت به داماد بیشتر و بیشتر افزایش پیدا میکند.
دلیل دیگری که مادرزن در ناخودآگاه نسبت به داماد احساس نفرت و تنفر مینماید، شرم و اکراهی است که در هنگام ازدواج به وجود خواهد آمد. شرم از این زاویه که دختر خود را به بیگانهای سپرده است. مادر در درون و در ناخودآگاه خود احساس میکند که دختر بی گناه، معصوم و کوچک خود را به دست مرد غریبهای دادهام که هرچه میخواهد با او بکند. این احساس شرم و اکراه، دلیل دیگری برای میل به متنفر شدن از داماد میباشد. به همین علت است که ما در تمامی فرهنگها میبینیم که مادرزنها برای از بین بردن این حس نفرت که ناشی از شرم است و برای خنثی نمودن این حس شرم و اکراه، سعی میکنند داماد را با واژههایی از قبیل پسرم و فرزندم بنامند و عموما به شوخی و جدی بعد از ازدواج بارها بیان میکنند که اگر من تا امروز یک پسر داشتم، اکنون دو پسر دارم. و در واقع سعی میکنند داماد را به مثابه پسر ببینند، به این علت که اگر داماد را در جایگاه پسر بپذیرند، شرم از دادن دختر به یک غریبه کمتر شده و از بین میرود و آرام آرام این شرم به علت تصور اینکه من دخترم را به دست فردی غریبه نسپردهام، از بین میرود. در واقع مادرزن بعد از ازدواج و بعد از آشنایی دختر با پسر، تلاش میکند تا این غریبگی و بیگانگی را به آشناییت و شناخت تغییر دهد. در واقع مشاهده میکنیم که دخترها هم بعد از ازدواج به صورت ناخودآگاه این شرم را درک میکنند و به همین خاطر است که بعد از ازدواج میل دارند که شوهرشان، مادرشان را با اسم و یا فامیل صدا نکند و بیشتر به اسم «مادر» صدا کند. گویی آنها هم در ناخودآگاه خود، این شرم را احساس میکنند و دوست دارند به مادرشان اطمینان دهند که این فرد، یک غریبه نیست و یک آشناست.
احساسات دوگانه داماد نسبت به مادر زن
در رفتار داماد نسبت به مادر زن نیز ترکیبی از احساسات مشابه(مهر و کین) دیده می شود؛ ولی این احساسات از منابع دیگری سرچشمه می گیرد: ملاک او برای انتخاب همسر، تصویری است که از مادر و یا شاید از خواهر خود در ذهن دارد و همین تصویر است که در انتخاب جفت، او را راهنمایی می کند؛ در حالی که از هر نوع فکر و وسوسه زنای با محارم می گریزد، عشق خود را از دو موجود عزیز دوران کودکی، به یک فرد غریبه که از روی تصویر آنها ساخته شده است، انتقال می دهد.
برای داماد، این مادرزن است که جای مادر و خواهرش را می گیرد. او در خود، تمایلی به بازگشت و سیر مجدد در دوران اولین انتخاب عاشقانه خویش احساس می کند؛ تمایلی که رفته رفته رشد می یابد؛ ولی در درون او همه چیز با این تمایل به تعارض می رسد. وحشتی که او از زنای با محارم دارد ایجاب می کند که منشاء این انتخاب عاشقانه را به یاد نیاورد. بعضی آثار خشم و کین که ما، در ترکیب احساسات داماد می بینیم، اجازه می دهد حدس بزنیم که مادرزن واقعا در داماد، وسوسه زنا ایجاد می کند؛ و از طرفی دیگر، اغلب پیش می آید که داماد قبل از آنکه علاقه خود را به دختر منتقل سازد، عاشق مادر زن آینده خویش می شود.
از نقطه نظر روانکاوی، اگر به ماهیت روانی داماد نگاه کنیم، میبینیم که داماد بعد از ازدواج به عنوان یک مرد، میل در حفظ آزادی خود دارد؛ اما احساس کنترل شدنی که از جانب خانواده عروس و به ویژه مادرزن به او منتقل میشود، آهسته آهسته در او ایجاد تنفر میکند. از طرفی دیگر، او سعی میکند مادرزن را در جایگاه مادر خویش ببیند و به همین علت میتواند اندکی احساس عشق و علاقه را نسبت به مادرزن داشته باشد، که در واقع تضاد بین عشق و نفرت از همینجا شروع میشود.
عامل دیگری که میتواند باعث ایجاد نفرت در ناخودآگاه مرد به عنوان داماد در این رابطه مادرزن و داماد به وجود بیاید، حس دیدن معشوق در دوران پیری است. به این مفهوم که داماد زمانی که به معشوقه خود نگاه میکند، چهرهای جوان، شاداب و جذابی را میبیند. در واقع چهره معشوقی که مدتها به فکر او بوده، یادآور پیروزی از رسیدن به کام و عشق گمشده است؛ اما زمانی که مادرزن را میبیند، به صورت ناخودآگاه به علت شباهتی که بین مادر و دختر وجود دارد، این احساس را میکند که معشوق خود را در دوران پیری میبیند؛ در نتیجه دیدن معشوق در حالتی که هیچ جذابیت و زیبایی ندارد، او را دچار آسیب کرده و به احساساتش خدشه وارد میکند؛ زیرا تصور میکند در آینده این عروس زیبا و این معشوق جذاب قرار است به پیری و سالخوردگی مادرش تبدیل شود و او از اینکه معشوق زیبایش، زیبایی را از دست میدهد، آهسته آهسته احساس بدی میکند.
برای مطالعه بیشتر به کتاب توتم و تابو، اثر زیگموند فروید و ترجمه محمدعلی خنجی، مراجعه فرمایید.