نگاهی به خودتخریبی
چرا نمی توانیم خودتخریبی را متوقف کنیم
تمایل به خودتخریبی بخشی از سیستم باورهای ماست که در ذهن ناخوداگاه ما قرار گرفته است. درک ما از خودمان متکی به منابعی است که در آن رشد کرده ایم
خودتخریبی، میل به دوست داشتنی نبودن و نادیده گرفتن خود است. خودتخریبی افراد، بیشتر به خاطر افکار منفی و عدم خودباوری ایجاد می شود.
هر رفتاری که رنگ و بوی انتقاد و مقایسه داشته باشد، رفتار خودتخریبی می گویند، مانند من زیبا نیستم، من باهوش نیستم، من آدم ناتوان و ضعیفی هستم.
احساس خودتخریبی به قدری واضح و آشکار است که می توانیم با نگاهی سطحی به سبک زندگیمان آن را در خودمان تشخیص دهیم، مثلا: چگونه غذا خوردن، ورزش کردن، روابط عاطفی، اینکه بیشترین وقت خودمان را با چه افرادی می گذرانیم.
فردی که در روابط عاطفی، شکست می خورد و همیشه طرف مقابل را مقصر می داند، افرادی شبیه به هم انتخاب می کند که همیشه یک نتیجه مشخص را برایش به همراه دارد، نشان از خودتخریبی دارد.
انواع اعتیادها (اعتیاد به سکس، الکل و مواد مخدر) و انواع خودزنی ها (رگ زدن، خراش روی پوست)، رفتارهای واضح خود تخریبی هستند. عنصر مشترک در تمام الگوهای خودتخریبی این است که فرد به انجام کاری مبادرت میورزد که برای خودش زیان آور است.
به هر میزان فاصله بین خود واقعی و چهره ایی که برای داشتنش تلاش می کنیم(خود آرمانی) بیشتر باشد، تعارض روانی بیشتر می شود. انسان متعارض، اضطراب دارد و این سطح از اضطراب، دستاورد پایین بودن عزت نفس و عدم شناخت خود است. هرچقدر بتوانیم به خود وجودیمان، هر آنچه که هستیم نزدیکتر باشیم، فاصله خودمان با خودمان کمتر می شود و تعارضاتمان به همان میزان کاهش پیدا می کند.
شکل گیری رفتار خودتخریبی
رفتارهای خود تخریب گرایانه که از عزت نفس پایین، احساس دوست داشتنی نبودن و نالایق بودن به وجود می آید، زمانی در ذهن و روان ما شکل می گیرد که والدینمان، ما را به آن میزانی که باید، دوست ندارند و ما را قابل احترام نمی دانند.
در این وضعیت ما باید برای دوست داشته شدن دست و پا بزنیم. پس از آن، به دلیل وجود این حکم، که تو دوست داشتنی نیستی، خود را در روابطی قرار می دهیم که به صورت ناخودآگاه، مدام در حال تنبیه شدن، شکست خوردن، ناامید شدن و رها شدن هستیم.
رابطه خودتخریبی و شکوفایی
احتمالا پیش آمده که بعد از یک مهمانی، وقتی به خانه بر میگردیم، ناگهان با یک احساس بد، خودمان را بابت وراجیهای زیادمان سرزنش میکنیم. این احساس بد آنقدر آزاردهنده است که خوابمان را خراب کرده و باعث کسالت فردای آن روزمان میشود. این سرزنشها از کجا میآیند و چرا در همان مهمانی نیستند تا جلوی ما را بگیرند؟
اگر این سرزنشها قرار بود در خود مهمانی اتفاق بیفتند، احتمالا مانع حضور ما در آن مهمانی میشدند. اتفاقی که بعد از این سرزنشها، در بهترین حالت میفتد، یک تصمیم است. مثلا تصمیم میگیریم که دیگر در جمع حواسمان به حرف زدنمان باشد و چندی بعد در یک مهمانی خودمان را سفت و محکم می گیریم که وراجی نکنیم، اما باز هم از خود بی خود شده و با دنیایی از پشیمانی به خانه برمیگردیم.
این چرخه آنقدر ادامه پیدا می کند تا کم کم از حضور در مهمانی لذت نمیبریم و حتی ممکن است تا جایی پیش برویم که از خودمان هم بدمان بیاید. چشم روی هم بگذاریم میبینیم، شخصیتمان به طور کلی تغییر کرده و از اجتماع فراری هستیم.
زمانی که یک ورزشکار میخواهد عضلات بزرگتری داشته باشد مجبور است به صورت مداوم تمرین کند و این تمرینات هر لحظه تخریب و پارگیهای عضلانی کوچک را به همراه دارد. عضلات بزرگ برای شکلگیری، نیاز دارند بارها تخریب شده و دوباره پیوند بخوردند. در زندگی هم چنین قانونی وجود دارد. ما درد میکشیم که فراموش نکنیم سلامتی چه ارزشی دارد. این دردها میتوانند جسمی یا روحی باشند اما به هرحال وجود دارد و میآیند که ما ارزشهای زندگی را فراموش نکنیم.
خودتخریبی درون ما وجود دارد که فراموش نکنیم رشد و شکوفایی چگونه است. متاسفانه برخی بر این باورند که خودتخریبی عامل بدبختی است، در صورتی که این افراد از مزیتها و علل خودتخریبی خبر ندارند و مدام باور میکنند که انسان ضعیفی هستند.
البته طبیعی است که چنین رفتاری داشته باشند، زیرا کسی تا به حال رفتار مناسب را به آنها یاد نداده است. بنابراین اکثر اوقات بعد از خودتخریبی، اجازه شکوفایی را از خودشان سلب میکنند و نمیگذارند بعد از هر اتفاق بد، اتفاق سازندهای برایشان بیفتد.
چرا نمی توانیم خودتخریبی را متوقف کنیم
دلیل اینکه شما نمی توانید خود تخریبی را متوقف کنید این است که نیروهای پنهان در زیر لایه های ذهن ما مخفی شده اند.
تمایل به خودتخریبی بخشی از سیستم باورهای ماست که در ذهن ناخوداگاه ما قرار گرفته است. درک ما از خودمان متکی به منابعی است که در آن رشد کرده ایم(خانواده و مدرسه و جامعه). سیستم باورهای ما موضوعات خاصی را نگهداری می کند که می تواند آن را به یاد نیاوریم.
مثال: شما یک دوست را در مهد کودک زدید و یا از پدر و مادر خود، اتفاقی شنیدید که خوب نیستید، یا شما سزاوار گرفتن هدیه نیستید، زیرا نمرات خوبی نگرفتید. شما یک تجربه وحشتناک در داخل ناخوداگاهتان ثبت کرده اید و عنوان آن ”شایسته نبودن و دوست داشتنی نبودن” است.
اگر شما عمیقا باور دارید که شایسته نیستید، زندگی معنایی ندارد، هیچکس واقعا شما را دوست ندارد. تلاش برای کار درست و جلوگیری از خود تخریبی ممکن است برای مدت کوتاهی کار کند، اما در دراز مدت انچه تعیین کننده است باورهای درونیست که سالیان پیش ایجاد شده اند.
چرا این الگوهای درونی از اراده، انگیزه یا تفکر مثبت قویتر هستند؟ زیرا انها در سطح خوداگاه هستند. تا زمانی که شما ناخوداگاه خود را برنامه نویسی نکنید، زندگی شما به همان مسیری که سالهای قبل طی کرده است، بدون هیچ تغییری در همان مسیر باقی می ماند، و این ناامیدی بزرگی است که شکست بیشتری را بوجود می آورد.
درمان
اگر بخواهیم احساس خودتخریبی را در خود بشناسیم باید بیش از هر وقت دیگر به خودمان، روابطمان و احساساتمان رجوع کنیم و بدانیم چگونه می توانیم عزت نفسمان را رشد دهیم و قدم در راه بهبودی و دوری از تخریب خود برداریم. در تمام این موارد، وجود یک درمانگر و کمک او به ما می تواند راه را برایمان هموارتر و دستاوردمان را واضح تر کند.
تبدیل خودتخریبی به شکوفایی
خودتخریبی کاملا طبیعی است و اگر چنین کاری نکنیم رشد و شکوفایی هم معنی ندارد. شاید وقت آن رسیده که از خودتخریبیهایمان نهایت استفاده را در جهت رشد داشته باشیم.
۱- در خودآگاهی زندگی کنید
همه ما به گفت و گوهای درونی باور داریم. انگار کسی درون ماست که بیشتر از خودمان از همهچیزمان خبر دارد و مدام با ما حرف میزند. این گفتوگو تعیین کننده حال و احوال ماست و تصمیمات ما اغلب بر اثر نوع حرفای درونمان گرفته میشود. گاهی سرزنش یا تشویقمان می کند و گاهی هم از دیگران خوب یا بد می گوید.
صاحب آن صدای درونمان، والدی(سوپر ایگو)است که در ذهنمان زندگی میکند و همیشه میخواهد حرف حرف خودش باشد. واقعیت این است که آن صدا اکثر اوقات منظورش را بهدرستی بیان نمیکند و یا اگر هم چنین کاری بکند، ما اغلب متوجه نمیشویم و اشتباه برداشت میکنیم. این والد معمولا به کارهای ما ایراد میگیرد و می گوید نباید این کار را بکنیم. ما هم به این والد درونمان احترام میگذاریم اما او دلیل این ایراد گرفتنش را به ما نمیگوید.
مثلا میخواهیم ایده جدیدی که به ذهنمان رسیده را اجرایی کنیم ولی این صدای درونی مانع میشود. میگوید این ایده عملی نیست، به هر طریقی میخواهد ما را منصرف کند و ما هم اکثر اوقات تسلیم او میشویم (نوعی چرخه خودتخریبی).
اما اگر کمی خودآگاه باشیم و دلیل این ممانعتش را بپرسیم، شاید بگوید: به خاطر اینکه میترسی، یا به خاطر اینکه اعتماد به نفس نداری یا به خاطر اینکه پدر و مادرت نگذاشته اند خلاقیت خودت را شکوفا کنی. حال این گفتوگوی مخرب درونی میتواند تبدیل به ارزشمندترین گفتوگوی زندگیتان شود، زیرا این والد چیزی را به شما گفت که شاید تا آخر عمر کسی نمیتوانست به شما بگوید.
وقتی آن والد درونتان دلیل ناکامیها را به شما گفت، ۵۰ درصد مسیر را طی کردهاید. فقط کافیست برای لحظه ای دست از کاری که انجام میدهید بردارید و به دنبال حل مشکل باشید. آن صدای درونی را از خودتان دور نکنید زیرا ممکن است در طول مسیر یافتن راه حل، باز هم به سراغ شما بیاید و سعی در تخریب کردنتان داشته باشد. گاهی ممکن است درون آن صدا، راه حل را هم بیابید.
بنابراین به جای ناامیدی، دست به کار شوید و در هر جایی که فکرش را هم نمیکنید به دنبال پاسخ باشید. مطمئن هستم بلاخره بهترین راه و پاسخ را مییابید.
۳- حرکت کنید
حال که راه حل را پیدا کردید ممکن است وسوسه شوید که فعلا برای اقدام و حرکت زود است، زیرا اغلب زمانی که راه حل را بدانیم خیالمان هم راحت میشود و به جای اقدام، اهمال می کنیم. ممکن است رسیدن به مرحله ۲ آسان و لذت بخش باشد اما گذشتن از این مرحله کار هر کسی نیست.
نگران نباشید چند بار که با موفقیت این ۳ مرحله را به پایان برسانید، برایتان تبدیل به عادت می شود و بعد از گذشت چند سال وقتی به عقب نگاه میکنید، تعالی خودتان را میبینید.
منبع : خودشکوفایی و خودتخریبی: نیروهای نهفته درونی را شکوفا کنیم. ساموئل وارنر. ترجمه ثریا پاکنظر.