عادی سازی دروغ در جوامع اقتدارگرا
دروغ، درماندگی، بیکفایتی و بیتدبیری است.
هر جا جسارت، شجاعت، قدرت و شهامت باشد، دروغ وجود نخواهد داشت. انسان ضعیف توان حقیقتگویی را ندارد و با دروغ بر ضعفهای خود پرده میکشد.
واژه دروغ از مفاهیمی است که علی رغم کاربرد فراوانی که در تعاملاتمان دارد، تعریف صریحی از آن در دست نیست. دروغ معمولا بیانی خلاف واقع و یا کتمان یک واقعیت است و عملی است که فرد به طور عمدی سعی می کند، گفتار یا عمل نادرست را در ذهن دیگران درست و حقیقی نشان دهد. دروغ در واقع سخن و مطلبی است که مطابق با واقع و حقیقت نیست.
از نظر روانی، دروغ گویی، برقرار کردن نوعی رابطه بیمارگونه با دیگران است. دروغ گویی عامل اصلی بیشتر فسادهاست. یکی از مهمترین وظایف آموزش و پرورش، آموختن دروغ نگفتن به کودکان و نوجوانان است.
در جامعه ایران حساسیت اجتماعی چندانی نسبت به دروغ و رواج آن وجود ندارد. برای مثال در جامعه دینی ما حساسیت بیشتری نسبت به بدحجابی تا دروغگویی وجود دارد، به طوری که بسیاری از افراد متدین، در برابر بدحجابی موجود در جامعه، عکسالعمل نشان میدهند، اما چندان نسبت به رواج دروغ حساسیت به خرج نمیدهند.
متاسفانه در جامعه ایران هم از سوی مدیران و سیاستمداران و هم از سوی مردم شاهد دروغگویی به حد زیادی هستیم. در واقع دروغ امری نهادینه در جامعه است و قبح آن ریخته شده است. در این جامعه، دروغ، هزینهای برای شخص دروغگو در بر ندارد و پرده از رخ دروغ برکشیدن سبب اعمال مجازات علیه شخص دروغگو نمیشود، به همین خاطر این رفتار ادامه مییابد.
گروه هایی از مردم با ساده اندیشی، سخنان فلان دکتر و یا فلان مدیر و سیاستمدار را معیار قرار می دهند و با اعتماد کردن کورکورانه به وی، زحمت اثبات راستی سخن شنیده شده را به خود نمیدهند. اشاعه دروغ هنگامی امکان پذیر است که مردمی وجود داشته باشند که بهراحتی دروغ را بپذیرند. هنگامی که مردم به رفتاری عادت می کنند، آنگاه در مورد درستی یا نادرستی آن رفتار تعقل نمیکنند. عادت، کشنده تعقل است. هرگاه دروغ به عادتی در میان گروههای اجتماعی تبدیل شود، به صورت ناخودآگاه در روابط روزمره مردم جریان مییابد و به گونهای خودبخودی تکرار میگردد.
علل دروغ گویی
بخش مهمی از علل دروغ گفتن در تاریخ ایران، نقش استبدادی حاکمان بوده است. در جامعهای که قانون حاکم نباشد و بجای آن زور و غارت و بیقانونی رایج شود، تملق و چاپلوسی از طرف مردم نیز اوج میگیرد. وقتی نظارتی در کار نباشد حاکمان برای بقای خود حقایق را وارونه میکنند، مردم نیز با تملق و چاپلوسی و ترس از قدرت به دروغ متوسل میشوند.
در بعضی از موارد از زبان مسئولین شنیدهایم که گله دارند از اینکه مردم و رسانهها حرف های درست آنها را باور نمیکنند و بیشتر گرایش به باور کردن مخالف آنها دارند. چرا در رسانهها سخنی را میگوییم و بعد از انتشار بسرعت تکذیب میکنیم؟ چرا آنقدر تکذیب در کشور و رسانهها رواج دارد؟ آیا فکر نمیکنیم اعتماد مخاطبان را از بین میبرد؟
متاسفانه روز بروز بر شدت آمار و اطلاعات دروغین افزوده میشود، بطوری که جامعه هم اکنون بسیاری از آمارهای اعلام شده را با شک و تردید مینگرد و تاسف بارتر اینکه گزارش مقامی توسط مقامی دیگر تکذیب میشود. آیا این نتیجهاش غیر از این میشود که مردم به حرفها و اقدامات صحیح و صادقانه مسئولین با شک و تردید بنگرند. دروغ مثل طاعون در جامعه است و نوعی بیماری است که در نهایت منجر به جامعهای نامتعادل و ناسازگاری می شود.
از طرف دیگر ضعیف بودن جامعه مدنی در ایران، سبب میشود تا دروغ توسط اجزای جامعه نتواند به چالش کشیده شود و دروغ برملا شود. وجود یک جامعه مدنی قوی و نهادینه شده سبب میشود تا نتوان دروغ را به آسودگی مرتکب شد و از عواقب آن آسوده ماند. یک جامعه مدنی قوی، مردم و مسئولان را پاسخگو بار میآورد و آنها را نسبت به رفتار اجتماعیشان مسئول میسازد.
صداقت نیاز به امنیت و سپر روانی اجتماعی دارد. هرگاه افراد یک جامعه از این مزایا بی بهره باشند، بیان سخن راست را به دروغ وا مینهند. این همان اتفاقی است که در ایران امروز رخ داده است. دروغگویی اجتماعی نشان دهنده وجود روابطی ناسالم و مناسباتی غیرصادقانه در پهنه جامعه است.
رواج داشتن دروغ و دروغگویی در کلیت جامعه و در میان اقشار مختلف اجتماعی و فراگیر بودن آن به ویژه نشان از وجود اختلال در فرایند جامعه پذیری در نهاد خانواده، نهاد آموزشی و پرورش و رسانهها دارد. این سه، از مهم ترین عوامل الگوساز در روند جامعه پذیری هستند. اگر چه فرهنگ آرمانی جامعه ایران همواره بر راستگویی تاکید دارد، اما فرهنگ واقعی این جامعه دروغ را ساخته و پرداخته میکند و آن را به الگویی کارآمد در مناسبات عینی و روابط روزمره اجتماعی تبدیل کرده است.
در نهاد خانواده و مدرسه، عملا دروغ به عنوان یک هنجار پذیرفته میشود. به عنوان مثال اکثر انسانها قبول دارند که هر چند دروغ عملی غیراخلاقی است، با این حال دروغ گفتن به دشمن برای فریفتن او، به دوستان برای اصلاح روابط میان آنها، به فرزندان برای تربیت آنان و به همسران برای ایجاد فضای آرامش در خانه، نه تنها غیر اخلاقی شمرده نمیشود، بلکه گاهی اوقات تکلیف و عملی اخلاقی محسوب میشود. متأسفانه عدم معیاری ثابت، زمینه را آن چنان سیال و لغزنده کرده است که مرز میان دروغ نگفتن و دروغ گفتن به عنوان مصلحت بسیار مشکل است و همین مسئله در عمل، به گسترش دروغ دامن زده است و موجب آسانگیری جامعه نسبت به دروغ شده است.
عدم تعریفی روشن از دروغ در منابع و در آمیختن آن با مفاهیم دیگری چون تقیه، نشان دهنده بیتوجهی جامعه به این پدیده و عدم حساسیت نسبت به آن است. در نتیجه گاهی اوقات مشاهده میشود که افراد بسیار اخلاقی نیز دروغ میگویند و از این کار نه تنها ابراز نگرانی نمیکنند، بلکه آن را گونهای تکلیف اخلاقی و عمل خیر میدانند.
هدف وسیله را توجیه می کند
دروغگویی اجتماعی که بلای جان مردم ایران شده، برای بعضی از مردم و حکومتگران نقش هدف را دارد که وسیله را هم توجیه میکند. استفاده از دروغ برای رسیدن به هدف این واقعیت را به ذهن متبادر میسازد که هرگاه در یک جامعه معیار تعیین جایگاه اجتماعی، میزان رسیدن به موفقیت باشد، آنگاه گروه هایی از مردم برای رسیدن به هدف خود، به وسیله رسیدن به آن اهمیتی نمیدهند و از تحصیل وسایل نامشروع برای دست یافتن به اهداف خود ابایی ندارند. چنین مردم و حکومتی به ماهیت وسیله و سلامت راهی که در آن می روند، اهمیت نمیدهند، بلکه مهم تنها این است که خواستههاشان تحقق یابد. از آنجا که دروغگویی برای چنین افرادی به مثابه نردبانی عمل میکند که به زودی به بام اهداف خود برسند، لذا از آن سود میجویند.
جامعه کنونی ما متاسفانه به دلایل گوناگون و برغم سنتهای دیرینهای که در آن وجود داشته، با تن دادن به ساختارهای دروغ خود را در واقعیتی بسیار مشکل قرار داده است. امروز می توان ادعا کرد که شفافیتهای لازم برای مدیریت جامعه در سطوح مختلف به حداقلهایی غیرقابل قبول رسیده اند. افراد زیادی به شدت و در تمام موارد دروغ می گویند و دروغگویی حتی قبح اخلاقی خود را از دست داده است.
افزون بر این، رسانه ها از جمله رادیو و تلویزیون نیز در برنامههای مختلف خود از صحنه پردازیهایی و یا متونی استفاده می کنند که دروغ و عدم شفافیت را به امری بدیهی و نه چندان مهم و بسیار رایج و طبیعی معرفی می کنند و این امری بسیار خطرناک است که باید از آن اجتناب کرد. راه این اجتناب، بی شک راهی صرفا اخلاقی و یا تربیتی در قالب توصیه و نصیحت نیست.
راه حل چیست
اینکه چنین گستره ای از عدم شفافیت، دروغگویی، نامفهوم گویی در جامعه کنونی وجود دارد، مسئله ای اجتماعی است. باید بتوانیم از طریق ارائه راه حل هایی عملی این پدیده را که در حال نابود کردن سنت ها، باورها و عقاید دیرینه و در نهایت کل سیستم های اجتماعی ماست از میان ببریم.
آگاهی افراد جامعه نسبت به خطرات کوتاه و دراز مدت این پدیده میتواند مفید باشد، اما از آن مهم تر آگاهی عمیق و تحلیلی نخبگان و یا کسانی است که در نهادهای حکومتی و سخن پراکنی مسئولیتها را در دست دارند. هر گونه نشانه ای از عدم شفافیت، تضاد و سخن گوییهای متناقض، امروز به سادگی در چرخههایی باطل جامعه را بیشتر و بیشتر در موقعیتهای پیچیده تر فرو می برد و مدیریت آن را برای هر کسی مشکل می کند.
خروج از جامعهای که به دلایل بی شماری شفافیتهای خود را از میان برده و جای زبانهای دقیق و روشن را به زبانهای دروغین و چاپلوسانه و مبهم داده است، نه می تواند به سهولت انجام پذیر باشد و نه در زمانی کوتاه و با گرفتن تصمیمهای قاطعانه امکان پذیر است.
باید موانع شفافیت را از میان برداشته و با افزایش هر چه بیشتر آزادی های اجتماعی و بیان و ضمانت دادن به کسانی که از این آزادیها استفاده می کنند، امکان دهیم که چرخههای باطل جای خود را به چرخهی مثبتی بدهند که سالم سازی تدریجی و دراز مدت را در جامعه ما آغاز کند. این فرآیند هم ممکن نیست مگر با آگاهی بیشتر و روشنگری تدریجی میان همهی افراد جامعه.
خیلی ممنون کاش مطالبتون. لایک و دیسلایک داشت ، می تونستیم لایک کنیم.
درود. همین که کامنت می گذارید، بزرگترین لایک هست. ممنون
آخه مسأله اینه که برای تشکر معمولا تنبلم فقط اگه سوال باشه یا نقدی باشه حرف میزنم ولی اونطورید راحت تره.
در هر حال تشکر از مطالب مفیدتون
خیلی عالی. ادم وقتی این مقاله رو بخونه باید به حال جامعه اش گریه کنه
سلام
اقای نوربخش مقاله خیلی پر محتوا بود بله امروزه در جامعه ای زندگی میکنیم که دروغ گفتن بر راست گفتن ارجعیت و حاکمیت داره .. ما در جامعه ای هستیم که حرف دروغ را خیلی راحت باور داریم چون نمی خواهیم شنونده حقایق زندگی و جامعه باشیم. این یک نوع ترس هست و فرار از واقعیت های زندگی.
این دروغ به دیگران نیست در مرحله اول دروغ به خودمان و بعد به باورها یمان و اعتقادات مان. وقتی دروغ اول را راحت بگوییم برای دروغ های بعدی دیگه نیازی به فکر کردن در مورد بد بودن کارمان نداریم چون مغز ما نقطه منفی را راحت قبول کرده و فرمان میگیره .. متاسفانه این امری بسیار طبیعی در جامعه می باشد…
پزشکان تحقیق کردن اگر یک بار کلمه (نه)را بگویید باید ۲۵ بار کلمه (بله) را بگویید تا ان یک کلمه منفی (نه) از ذهن پاک شود..وببینید دروغ با ذهن ما چکار میکند.
مقاله خوبی بود آقای نوربخش